حیدر
کد محصول (448949)
کتاب"حیدر" به قلم آزاده اسکندی
اطلاعات بیشتر
کتاب حیدر به قلم خانم آزاده اسکندری، که در آن روایتی ست از زبان حضرت امیر المؤمنین امام علی (علیه السلام) از روزهای مشترک و شیرین زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) تا روزهای بعد از شهادت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) (سالهای دوم تا سال یازدهم هجری) و شهادت حضرت زهرا (سلام علیها) که در قالب داستان با فضاسازی های داستانی از مولف را می باشد.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
چند روزی گذشت، ماه ربیع الاول بود که پیکی از طرف عامرین طفیل به مدینه آمدند.
_ این طور که پیداست، عمربن امیه دو نفر از مردم قبیله ما را کشته است. اربابم درخواست دیه دادند.
یهودی های بنی نضیر از هم پیمانان مشترک ما و بنی عامر بودند. از طرفی هم احتمال می دادیم در حال تحرکاتی ضد ما هستند. این شد که روز شنبه، به بهانه کمک گرفتن از آنها، با پیامبر و دیگر افسران لشکر به قبا رفتیم.
نمازمان را در مسجد خواندیم و درب قلعه شان را زدیم.پیامبر همان جا با بزرگانشان حرف زدند. قرار شد در پرداخت دیه کمک کنند.
ابالقاسم! بفرمایید داخل،امروز را با ما بگذرانید.جای دوری نمی رود.
_ لطفتتان مستدام.همین بیرون زیر سایه قلعه مینشینم.
با آن ها گرم صحبت شدیم.رفتارهایشان مشکوک بود. رفت و آمد های زیاد،حرف های درگوشی،نگاه های رمزآلود،پیامبر با شتاب بلند شدند.
_ فوراً باید برای کاری به مدینه بروم. همین جا بمانید تا برگردم.
رفتارشان طوری بود که گمان کردیم زود برمی گردند. یکی دوساعت گذشت.
از پیامبر خبری نشد که نشد. به سمتِ مدینه راه افتادیم. میانه راه،یکی از نیروها را دیدیم.
_ پیامبر الان در شهر منتطر شماست.
خدمت پیامبر رسیدیم. لبخند روی لبشان بود.
_ جبرئیل خبر داد،عمروبن حجاش می خواهد سنگ بزرگی را از پشت بام قلعه، پایین بیندازد و من را بکشد. برای همین از آنجا آمدم.
محمدبن مسلمه خدمت پیامبر رسید....
برگرفته از صفحه 63 کتاب حیدر