الجمل
کد محصول (449201)
کتاب"الجمل" روایت مستند از کتاب الجمل شیخ مفید به قلم آزاده جهان احمدی
اطلاعات بیشتر
کتاب «الجمل» بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید است که به اثبات حقانیت ولایت و امامت حضرت امیرالمومنین علی(ع) بر اساس منابع اهلسنت می پردازد.
دربارۀ جنگ جمل که نخستین درگیری و کشتار میان دو گروه از مسلمانان است و در آن ـ به اختلاف روایات ـ 15 تا 25 هزار تن از دو گروه کشته شدند، کتابهای زیادی نوشته شده است. با مراجعه به فهرست ندیم به راحتی میتوان با یازده مؤلف آشنا شد که کتابی به نام «جمل» نوشته اند.
و طبیعی است که بررسیی کنندگان جنگ جمل نیز آن را از دیدگاه خود تجزیه و تحلیل کنند. همچنین موضوع «خروج و قیام بر ضد امام عادل و حاکم» از نظر فرقههای مختلف، متفاوت است.
مسئله دیگر اینکه، گرفتاری مسلمانان در جنگ جمل دشوارتر از موارد دیگر است، زیرا در مورد حضرت امیر(ع) تمام فرقههای مسلمان (غیر از خوارج) متفقند که ایشان در زمرۀ خلفای راشدین (ابوبکر، عمر و عثمان) و پیشوایان عادل مسلمانان است و خروج بر آن حضرت را نمیتوان موضوعی ساده فرض کرد.
کتاب «الجمل» نتیجۀ تلاش برای بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید است. شیخ مفید در کتاب «الجمل» نقطۀ محوری مباحث را اثبات حقانیت ولایت و امامت حضرت امیر(ع) بر اساس منابع اهلسنت قرار داده است.
به نظر شیخ مفید بر همین اساس، مقابله با امام بعد از بیعت با ایشان امری خطا بود.
شیخ همین موضوع را با تکیه بر منابع اهلسنت، مبنایی برای روایت جنگ جمل قرار داده است.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
اما در آن سو و جبهه مقابل، عایشه در خیمه ای که برایش برپا کرده بودند نشسته بود که یکی از کنیزانش آمد و گفت: «خبری برایتان دارم. علی بن ابیطالب در ذوقار مستقر شده است.»
«مطمئنی؟»
«آری، مطمئنم. می توانید از جناب طلحه یا زبیر بپرسید.»
عایشه وقتی از استقلال و اقامت موقت علی در ذوقار مطمئن شد، به حفصه دختر عمر نامه ای نوشت: «اما بعد، اکنون مادر بصره فرود آمده ایم و علی در ذوقار است و گردنش چنان شکسته شده که گویی تخم مرغی را به کوه صفا کوبیده باشند و چون شتر سرخ موی محاصره شده است که اگر قدمی پیش گذارد، دشنه به گلویش فرو می برند و اگر قدمی به عقب برود، از پشت پاهایش را قطع میکنند.»
نامهای را به پیکی داد تا به حفصه برساند. پیک چونان باد رفت و نامه را به حفصه رساند. حفصه با خواندن نامه شادمان شد و کودکان خاندان تیم وعدی را دعوت کرد و به دست کنیزکان خود دایره و دف داد و گفت بزنید و این ترانه را بخوانید: «خبر تازه چیست؟ خبر تازه چیست؟ علی چون شتر سرخ موی محاصره شده در ذوقار است. اگر جلو برود، دشنه به گلویش می زنند و اگر عقب برود، پاهایش را قطع میکنند.»
صدای شادی و دف و شعرهای اهل خانه به زودی در مدینه منتشر شد. این خبر به ام سلمه رسید که زنان جمع شده و چنان می کنند. ام سلمه سخت اندوهناک شد، آن اندازه که گریست و گفت: «جامه هایم را بیاورید تا بپوشم و پیش ایشان بروم و پاسخ لازم بدهم.» ام کلثوم، دختر علی، که نزد ام سلمه حاضر بود با تأسف گفت: «من به نیابت از تو این کار را انجام میدهم که از تو در این باره آگاه ترم.» ام کلثوم جامه پوشید و روبند انداخت پوشیده همراه تنی چند از کنیزکان خود، که آنها هم روبند زده بودند، به صورت ناشناس به مجلس آنان وارد شد و نشست. و چون سبکی و سفلگی آنان را دید، نقاب از چهره خویش گشود و به محض اینکه اهل مجلس و خانه را شناختند، دست و پاچه همه را به سکوت دعوت کردند. ام کلثوم بدون این که خودش را ببازد با آرامش گفت: «اگر اکنون تو و خواهرت (عایشه) بر امیرالمومنین ستیزه می کنید، بیشتر هم بر برادرش (یعنی رسول خدا) ستیزه کردید و خداوند درباره شما آن آیات را نازل فرمود و خداوند در قبال این ستیز شما، او(علی) را یاری می کند.»
حفصه که در خیال خود نمیدید دختر علی در مجلس شادی اش او را منکوب کند و به فضاحت بکشد، اظهار شرمساری کرد و در صدد جبران بر آمد و گفت: «این زنان و کودکان از نادانی و سفلگی چنین می کنند.» و بلافاصله آنها را با عجله و شرمساری پراکنده کرد. ام کلثوم به همراهانش اشاره کرد برخیزید. خودش نیز برخاست و پوشیه به روی انداخت و بی آنکه کلامی بگوید خانه را ترک گفت.
برگرفته از صفحه 146 الی 148