حماسه، عشق و عرفان
کد محصول (523256)
کتاب "حماسه، عشق و عرفان"
اثر شهید مصطفی چمران
اطلاعات بیشتر
چمران بازیافته است
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
آسمان شاهد باش که در زیر سقف بلندت
یک تنه با انبوهی کثیر از تانک ها و زره پوش ها و سربازان کفر روبه رو شدم، لحظه ای تردید به دل راه ندادم
ذره ای از فعالیت شدید دست برنداشتم، مثل ماهی در حال سرخ شدن از نقطه ای به نقطه دیگر می غلتیدم و رگبار گلوله در اطراف من میبارید، و من نیز به چهار طرف تیراندازی میکردم و سربازان کفر را بر خاک میریختم.
ای زمین تو شاهدی که خون از بدنم جاری بود و با خاکهای پاک تو گلی گلگون به وجود آورده بود، و من ابا نداشتم که تا آخرین قطره خون خود را تسلیم کنم.
احساس میکردم که عاشور است و در حضور حسین می جنگم و او چابکی و زبر دستی مرا تحسین می کند و به عشق بی پایان من و به نیاز من به قربانی شدن در بارگاه عشق آگاهی دارد.
او می داند که چقدر به او عاشقم و چگونه حاضرم که در راهش جان ببازم.
شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
من بازیافته ام، من رفته بودم، من متعلق به خدایم
من دیگر وجود ندارم، منی و منیتی دیگر نیست
دیگر به کسی عصبانی نخواهم شد، دیگر به نام خود و برای خود
قدمی برنخواهم داشت دیگر هوا و هوسی در دل خود نخواهم پرورد، آرزوها را فراموش خواهم کرد،
دنیا را سه طلاقه خواهم نمود، همه دردها و شکنجه ها
و زخم زبانها را خواهم پذیرفت
رویین تنی که به خون می غلتد
برگرفته از صفحه 84 الی 85 کتاب