داستان راستان جلد اول و دوم
کد محصول (446895)
کتاب داستان راستان به قلم متفکر شهید استاد مرتضی مطهری مشتمل بر 125 داستان است مناسب برای کسانی که می خواهند در صراط مستقیم گام بردارند و از آنجایی که افراد این قصه ها،بر مسیر مستقیم بوده و داستانها نیز چیزی جزء واقیعیت نیست،نام کتاب را داستان راستان گذاشته اند.
اطلاعات بیشتر
استاد مرتضی مطهری در مقدمه کتاب خود آورده اند:در مدتی که مشغول جمع آوری و تنظیم و نگارش یا چاپ این داستانها بودم،به هریک از رفقا که برخورد می کردم و می گفتم کتابی در دست تألیف دارم مشتمل بر یه عده داستانهای سودمند واقعی که از کتب احادیث یا تواریخ و سیر استخراج کرده با زبانی ساده و سبکی اینچنین نگارش می دهم تا در دسترس عموم قرار بگیرد، همه تحسین و تمجید می کردند و این را بالاخص برای طبقه ی جوان کاری مفید می دانستند.
مآخذ و مدارک داستانها با قید صفحه و احیانا با قید چاپ کتاب،در پاورقی نشان داده شده و گاه هست که بیش از یک مأخذ در پاورقی ذکر شده.غالبا ذکر بیش از یک مأخذ برای این بوده که در نقلها کم و زیادی وجود داشته و قرائن نشان می داده که از هر کدام چیزی افتاده یا آنکه ناقل عنایتی به نقل همه ی داستان نداشته است.
در بیان و نگارش هیچ داستانی از حدود متن مآخذی که نقل گشته تجاوز نشده و نگارنده از خیال خود چیزی بر اصل داستتن نیفزوده یا چیزی از آن کم نکرده است.ولی در عین حال این کتاب یک ترجمه ی ساده تحت اللفظی نیست،بلکه ستی شده در حدودی که قرائن و امارات دلالت می کند و مقتضای طبیعت و روحیه های بشری است،بدون آنکه چیزی بر متن داستان افزوده گردد،هر داستانی پرورش داده شود.
نام این کتاب را به اعتبار اینکه غالب قهرمانان این داستان ها کسانی هستند که راست رو و بر صراط مستقیم می باشند و در زبان قرآن کریم(صدّیقین)نامیده شده اند «داستان راستان » گذاشته ایم.البته از آن جهت هم که معمولا طالبان و خوانندگان این گونه داستانها افرادی هستند که می مواهند راست گام برداذند و این کتاب برای آنها و به خاطر آنهاست،ما این داستانها را می توانیم « داستان راستان »بدانیم.
گذشته از همه ی اینها،چون این داستانها ساخته ی وهم و خیال نیست،بلکه قضایایی است که در دنیا واقع شده و در متون کتبی که عنایت بوده قضایای حقیقی در آن کتب با کمال صداقت و راستی و امانت ضبط شود ضبط شده و این داستانها « داستانهای راست »است،از این رو مناسب بود کن ماده ی راستی را در جزء نام این کتاب قرار دهیم.
در داستان 35 این کتاب می خوانیم:
امام صادق علیه السلام با بعضی از اصحاب برای تسلیت به خانه ی یکی از خویشاوندان می رفتند.در بین راه بند کفش امام صادق علیه السلام پاره شد به طوری که کفش به پا بند نمی شد.امام کفش را به دست گرفت و پای برهنه به راه افتاد.ابن ابی یعفور_که از بزرگان صحابه ی آن حضرت بود_فورا کفش خویش را از پا در آورد،بند کفش را باز کرد و دست خود را دراز کرد به طرف امام تا آن بند را بدهد به امام که امام با کفش برود و خودش پای برهنه راه را طی کند.امام با حالت خشمناک روی خویش را از عبدالله بر گرداند و به هیچ وجه حاضر نشد آن را بپذیرد و فرمود: « اگر یک سختی برای کسی پیش آید،خود آن شخص از همه به تحمل آن سختی اولٰی است.معنا ندارد که حادثه ای برای یک نفر پیش بیاید و دیگری متحمل رنج بشود.»