دخترانه های در گوشی
کد محصول (447865)
کتاب " دخترانه های درگوشی" مهارت افزایی دختران دانشجو به قلم گروه نویسندگان شمسه
اطلاعات بیشتر
کار از دخترانه ای دور همی شروع شد, دخترانه دورهمی پسا دانشجویی ! یکی یکی از تجربه های دوران دانشجویی گفتیم, نوشتیم و برای هم خواندیم; خندیدیم, حسرت خوردیم,بغض کردیم و ...تا شما فقط بخندید; بی بغض بی حسرت بی شکست...
این هم از بداقبالی ما دهه شصتی هاست.زمان ما که از این تجربه های هلو و ساندویچی خبری نبود. با این حال , برای شما امیدوارانه نوشتیم تا به جانتان بنشیند و به کارتان بیاید. این کتاب اگر برای شما مجموعه ای از داستانک است, برای ما خاطره و نتیجه عمرمان است. به قول معروف کتاب را یهویی نخوانید, آن را مزمزه کنید و با خاطرات و حرف های درگوشی و یواشکی اش زمان بخرید و جان بگیرید. این کتاب حاصل حرف ها و خاطراتی است که از جانمان کاسته تا بر ذهن و قلممان جاری شود. با دخترانه های درگوشی مهربان باشید که حاصل آه های زندگی دانشجویی ماست. زندگی دانشجویی و غیر دانشجویی تان بی آه!
این کتاب در 5 فصل تنظیم شده است
فصل اول دود چراغ در موضوعات قوانین غیر دکوری , مهارت برنامه ریزی و جزوه برداری , مهارت استفاده از امکانات جانبی دانشگاه , مدیریت زمان , تعامل با اساتید و بخش اداری
فصل دوم خشت خام و آیینه در موضوعات دوستی های دوران دانشجویی و تجربه های خوابگاهی تعامل با جنس مخالف و مهارت ارتباط با خانواده در دوران دانشجویی
فصل سوم موی سفید و آسیاب شامل مهارت های فردی و اجتماعی و مدیریت اقتصادی
فصل چهارم به رنگ خدا شاما مهارت پایبندی به اعتقادات در همه شرایط , صداقت علمی , حق الناس و ماادراک حق الناس, خودسازی
فصل پنجم دخترتون رو بردیم
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
آبگوشت خوران با آمریکا
چند روز بی خوابی پشت سرهم برای امتحانات و کارهای فشرده تشییع شهدای گمنام , بلاخره راهی درمانگاهش کرد...
دکتر همانطور که معاینه اش می کرد, گفت:« خب کی قراره با آمریکا آبگوشت بخوریم ؟!» و نیشخند زد.
بی حال اما محکم جواب داد: « فعلا که اونها آبگوشت ما رو خوردند و استخوان هاش را بعد از سی سال پس دادند...»
دکتر که انتظار این حاضرجوابی را نداشت,لبخند زد.
مقنعه اش را جلو کشید تا بی حالی بهانه پریشانی موهایش نشود.
پرستار در حالی که دستش را برای زدن سرم آماده می کرد, نگاهی به او انداخت. دختر اما از پنجره , بنری را نگاه می کرد که با سختی برای مراسم تشییع آماده کرده بودند. پرستار رو به دکتر گفت:« چه بنر خوبی شده!»
دکتر سرش را تکان داد, با تحسین نگاهش کرد و از اتاق بیرون رفت.
(کتاب دخترانه های درگوشی / صفحه 188 )