کهکشان نیستی
کد محصول (448948)
کتاب"کهکشان نیستی" داستانی بر اساس زندگی آیت الله سید علی قاضی طباطبایی (ره)
به قلم محمدهادی اصفهانی
اطلاعات بیشتر
کهکشان نیستی داستانی است بر اساس زندگی آیت الله سید علی قاضی طباطبایی؛ وصف شوریده حالی و شیدایی جرقهای از قلب خورشید ولایت. چند نکته حائز اهمیت را خوانندگان محترم باید مد نظر داشته باشند :کهکشان نیستی فاقد استانداردهای کامل رمان است و نویسنده به خاطر شخصیت حساس و مهم مرحوم قاضی متعهد بوده که از گزارههای مستند استفاده کند. نویسنده تمام آنچه چه در کتب، چه از اساتید و چه سینه به سینه شنیده شده را در این کتاب گردآوری کرده و به آن چینش داستانی داده است. پرواضح است که متعهد بودن به تاریخ وایضا اراده داشتن بر نوشتن رمان، نسبتاً مشکل به نظر میرسد. از سوی دیگر نمیتوان گفت کهکشان نیستی داستانی نیست؛ چرا که خط و داستانی و المان های متعدد رمان در آن به چشم میخورد. برای آنکه خواننده محترم بهتر متوجه باشد که کدام قسمت از داستان بر اساس واقعیت و مستندات نوشته شده و کدام بخش خیال پردازی های ذهن نویسنده است، که لازمه هر قلم داستانی است. در پایان کتاب، منابع و ماخذ هر کدام از فصل های کتاب، به تفصیل ذکر شده است و تک تک قسمت های مستند آن فصل، در آنجا ذکر شده است. این کار در بین نویسندگان رمان عرف نیست اما به علت حساسیت و اهمیت ای که شخصیت مرحوم قاضی دارد، این پروژه مفصل و طاقت فرسا در این کتاب به سرانجام رسیده است. البته باید در نظر داشت بخش هایی که خیال پردازی است خارج از قواعد سلوکی و احوالاتی که بزرگان و اهل معرفت داشتهاند نبوده و مبتنی بر شاکله و قاموس مکتب نجف نوشته شده است.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
خشم استاد را کمتر دیده بودم، اما این بار احساس کردم به ناگه آتشفشانی از جوشش خشم و غیرت از دریچه مردمک هایش در حال فوران است و رگهای چشمانش به طرز غریبی به خون نشسته. در این هنگام بود که ناگهان گویا نوری از قلب او همچون صاعقه آسمان شکاف بیرون آمد و پردههای زمان و حجاب های مکان را در هم پیچید و تجلی قدرت الهی و نفوذ قلب ولی الله را به عمق ثابتات تاریخ به نمایش گذاشت. تک تک ما در برابر دیدگان حیرتزده مان بیابانی را مشاهده کردیم که گرداگرد آن را سپاهیانی با نیزه های بلند و شمشیرهای بران احاطه کرده و سید و سالار شهیدان و یارانش را در میان آنان به خاک و خون کشیده شده بودند. در این میانه از این کشف و از این ارائه حقیقت به دستان تصرف یک ولی الهی، آن جماعت منکر حقیقت، منظرهای از مناظر خونین روز عاشورا را مشاهده کردند و همچون طوفانی کوبنده که ارواح را از اعماق بدن ها بیرون می کشد همه از شدت و هیبت بر زمین افتاده و بیهوش شدند. و من در آن پرده شگفت انگیز از شهود، چشم به آن گودال اسرارآمیزی دوخته بودم که از ازل و ابد را در خویش فرو می کشید و در کیان هجده هزار عالم هستی، نور حقیقت و جریان عشق منتشر میکرد...