اطلاعات بیشتر
کتاب پیامبر من به روایت هایی کوتاه از زندگانی و سیره پیامبر نور و رحمت محمد مصطفی صلی الله علیه وآله با بیانی بدیع می پردازد. نویسنده این چهل داستان را به چهل قدم با پیامبر تعبیر کرده است .در ابتدای هر روایت حدیثی از ایشان آورده شده .
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
خانه اش ساده بود از خشت خام ; اسمش خانه بود ولی فقط اتhقکی بود با بالاخانه ای کوچک برای هرکدام از همسرانش هم درست کرده بود ; یک اتاق با خشت خام و سقفی از شاخه نخل .
وقتی سخن از فرش به میان آمد , فرمودزیراندازی برای زن , یکی هم برای مهمان و یکی هم برای مرد خانه . چهارمی برای شیطان است .
رفته بودند دیدنش . حصیر بسترش بود و لیف خرما هم متکایش . وقتی تعجب آنها را دید فرمود:من به دنیا چکار دارم؟در گذرم؛مسافری که ساعتی زیر درخت می آساید و می رود.با این حال برایش بستری از پشم آورده بودند.متوجه نبودند؛به عایشه گفت:اگر می خواستم،خدا کوه ها را برایم طلا می کرد.
(کتاب پیامبر من /صفحه 30)
