اطلاعات بیشتر
کتاب به زلزله ای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در تمام جهان رخ داد می پردازد .این اثر سعی دارد اثرات این بیداری و آگاهی که از آن به زلزله تعبیر شده است را بر متفکران و نظریه پردازان مشهور جهان در حوزه وقوع انقلاب و بر مردم عادی غیر مسلمان و مسلمانان اعم از شیعه و سنی با ذکر خاطراتی از افراد با ملیت های مختلف بیان کند . در ابتدای کتاب در مورد انقلاب ایران و حوزه نفوذ آن از سخنان میشل فوکو فیلسوف برجسته فرانسوی و کریستیان برومبرژه ایرن شناس فرانسوی و دیگران مطالبی خواندنی آمده است.
این کتاب در هفت فصل تنظیم شده است :
فصل اول انقلاب اسلامی زلزله ای بر پیکر غرب
فصل دوم تاثیرات انقلاب بر مسلمانان جهان
فصل سوم مردی الهی با پیامی جهانی
فصل چهارم انقلابی که شیعه و سنی نمی شناخت
فصل پنجم قلب عالمیان پذیرای زبان فطرت انقلاب اسلامی
فصل ششم جنگ در ایران همدلی در سراسر جهان اسلام
فصل هفتم یک فتوا , یک غوغا
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
حسن تونو , از کشور اندونزی
برای من جالب ترین چیز دیوانگی مردم ایران است . شما از کلمه عشق اهلبیت ( علیهم السلام ) استفاده می کنید ولی برای من فراتر از عشق است . ایران یعنی دیوانه حرفه ای اهلبیت نه مثل لیلی و مجنون . این خیلی هنرمندی است که شما در جبهه ها مثل شیر بودید ولی شب ها مثل بچه ای گریه می کردید. این برای ما دومی ندارد . این به نظرم شیرین و عجیب است و بهترین مشوق زندگی خودم همین دیوانگی حرفه ای و همراه عقلانیت شماست . اینکه یکی برای نجات بقیه خودش را روی نارنجک بیندازد و فدا کند خیلی زیباست .
یکی از همراهان آیت الله خامنه ای در سفر ایشان به هند در سال 59 می گوید: رهسپار روستای علیپور ( در نزدیکی بنگلور) گشتیم . تعریف این روستای شیعه نشین و دوستدار انقلاب اسلامی را از برادران دانشجو فراوان شنیده بودیم .اما تصور آنچه را که یدیم هرگز نمی کردیم. هنوز دو الی سه کیلومتر به روستا مانده بود که کودکان 10 و 12 ساله را مشاهده نمودیم که به استقبال ما آمده بودند و فریاد میزدند : امام خمینی زنده باد / صدام مرده باد . در بیرون اهالی روستا به استقبال ما آمده , دست اعضای هیئت را بوسیده و دسته های گل به گردنشان آویختندو یک صدا زنده باد امام , زنده باد انقلاب اسلامی می گفتند . مقداری که جلو رفتیم , عروسکی به شکل صدام را که از قبل درست کرده بودند به مناسبت ورود هیات به آتش کشیده و با چماق بر پیکرش کوفتند ... هنگامی که روستای علیپور را ترک کردیم , احساس نمودیم که از گوشه ای از کشور اسلامی مان جدا می شویم وو به سرزمین دیگری می رویم .
( کتاب 57 ریشتر / صفحه 94 )
مشخصات
