داستان راستان 2 جلدی (قطع جیبی)
کد محصول (496558)
کتاب "داستان راستان" مجموعه 2 جلدی به قلم استاد شهید مرتضی مطهری
اطلاعات بیشتر
در زمان خلافت علی علیه السلام در کوفه، زره آن حضرت گم شد. پس از چندی در نزد یک مرد مسیحی پیدا شد. علی او را به محضر قاضی برد و اقامه دعوی کرد که: « این زره از آن من است، نه آن را فروختهام و اکنون آن را در نزد این مرد یافتهام.» قاضی به مسیحی گفت: «خلیفه ادعای خود را اظهار کرد، تو چه میگویی؟» او گفت : « این زره مال خود من است، و در عین حال گفته مقام خلافت را تکذیب نمیکنم (ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد).»
قاضی رو کرد به علی و گفت: «تو مدعی هستی و این شخص منکر است، علیهذا بر تو است که شاهد بر مدعای خود بیاوری.»
علی خندید و فرمود: «قاضی راست میگوید، اکنون میبایست که من شاهد بیاورم، ولی من شاهد ندارم.»
قاضی روی این اصل که مدعی شاهد ندارد، به نفع مسیحی حکم کرد و او هم زره را برداشت و روان شد.
ولی مرد مسیحی که خود بهتر میدانست که زره مال کیست، پس از آنکه چند گامی پیمود وجدانش مرتعش شده و برگشت، گفت: «این طرز حکومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نیست از نوع حکومت انبیاست» و اقرار کرد که زره از علی است.
طولی نکشید او را دیدند مسلمان شده و با شوق و ایمان در زیر پرچم علی علیه السلام در جنگ نهروان میجنگد.
برگرفته از صفحه 60 الی 61 جلد اول کتاب
در مدینه چند نفر بیمار جذامی بود.مردم با تنفر و وحشت از آنها دوری می کردند.این بیچارگان بیش از آن اندازه که جسما از بیماری خود رنج می بردند،روحا از تنفر و انزجار مردم رنج می کشیدند،و چون می دیدند دیگران از آنها تنفر دارند خودشان باهم نشست و برخاست می کردند.یک روز،هنگامی که دور هم نشسته بودند غذا می خوردند،علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام از آنجا عبور کرد.آنها امام را به سر سفره خود دعوت کردند.امام معذرت خواست و فرمود: «من روزه دارم،اگر روزه نمی داشتم پایین می آمدم.از شما تقاضا می کنم فلان روز مهمان من باشید. »این را گفت و رفت.
امام در خانه دستور داد غذایی بسیار عالی و مطبوع پختند.مهمانان طبق وعده ی قبلی حاضر شدند.سفره ای محترمانه برایشان گسترده شد.آنها غذای خود را خوردند و امام هم در کنار همان سفره غذای خود را صرف کرد.
برگرفته از صفحه 109 جلد دوم کتاب