صبح شام

این کتاب روایتی است از دکتر شهید حسین امیرعبداللهیان از بحران و جنگ تروریستی سوریه که به توصیه ی قهرمان بین المللی مبارزه با ترروریسم سردار حاج قاسم سلیمانی به رشته ی تحریر در آمده است.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

عشق مدافعان حرم به اهل بیت علیهم السلام
عشق داوطلبان برای دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام قابل وصف نبود. یک روز در سالن انتظار فرودگاه تهران، که همراه خانواده به مشهد می‌رفتیم، پدر و مادری به سراغم آمدند. گفتند: «پسر ما می‌خواهد به عنوان مدافع حرم به سوریه برود؛ اما هرچه تلاش می‌کند به نتیجه نمی‌رسد. از شما خواهش می‌کنیم او را کمک کنید.» به آنها گفتم: «خیلی راحت می‌گویید مدافع حرم. می‌دانید در سوریه فرد را می‌دزدند، می‌کشند؟...» گفتند: «این‌ها را می‌دانیم. اگر ما چنین لیاقتی داشته باشیم که پسرمان پذیرفته شود، خودمان هم حاضریم برویم!» اصرار زیادی کردند. تا جلوی پلکان هواپیما، این زن و شوهر با من صحبت می‌کردند که به ما یک شماره تلفن بدهید. آخر هم مشخصات فرزندشان را به من دادند. به شوخی گفتم: «خانم، شما نامادری این بچه‌اید یا مادرش؟» گفت: «به خدا مادرش هستم. راحت هم رضایت نداده‌ام. ولی فرزند من آنقدر آمد دست من را بوسید، دست و پای پدرش را بوسید، که ما به این نتیجه رسیدیم باید کاری برای او بکنیم. خدا بزرگ است. او را به خدا سپردیم...» یک وقت شخص می‌خواهد به خرمشهر و آبادان برود و از کشور دفاع کند؛ یک وقت می‌خواهد برود هزاران کیلومتر آن طرف‌تر، در غرب و شرایط عجیب و غریب و خطرناک، بجنگد، این تحول در جوانان ما مسئله کوچک و ساده‌ای نیست.
 

برگرفته از صفحه 175 کتاب