محکم در آغوشم بگیر
کد محصول (532763)
کتاب "محکم در آغوشم بگیر" هفت گفت و گو برای یک عمر زندگی با عشق
به قلم دکتر سو جانسن و ترجمه ی سمانه پرهیزکاری
اطلاعات بیشتر
به دنبال غنی کردن رابطه ای سالم هستید؟ نیرو بخشی دوباره به رابطه ای بی رمق؟ نجات دادن رابطه ای منحرف شده از مسیر؟
در "کتاب محکم در آغوشم بگیر" دکتر سو جانسن برنامه ی درمانی بسیار مؤثر خود را به ما معرفی می کند: درمان هیجان محور زوج ها. گرفتن ژست های رمانتیک آن چنانی را فراموش کنید! جانسن به شما یاد می دهد راه تقویت یا نجات یک رابطه، ایجاد دوبارهی پیوند عاطفی امن است.
او در این کتاب با نگاهی موشکافانه رابطه ی بین آدمها - به خصوص زوج ها - را مورد بررسی قرار می دهد. از نظر او «ابراز احساسات» همان گمشده ای ست که وجودش برای یک رابطه ی سالم ضروری ست.
او با زبانی ساده مسائل عمیقی را مورد بحث قرار می دهد که شاید هیچ وقت متوجه اهمیت شان نشده ایم. این که چطور احساسات و هیجانات منفی مان را کنترل کنیم و مانع نفوذ آن ها به رابطه شویم موضوعی است که با دقت مورد بحث قرار گرفته است. او با هفت گفت و گوی ارزشمند مسیری برای ورود به رابطه ای سالم برایمان ایجاد می کند ؛مسیری که در آن «بخشش» رمز عبور است .و بعد برای فهمیدن این که چطور می توانیم ببخشیم و بخشیده شویم به ما کمک می کند.
دکتر سو جانسن با گزارش های مستندی که ارائه می کند رابطه ی بین سبک های دلبستگی و بخشش با رضایت زوج ها را مورد بحث قرار می دهد و تاکید می کند که برای پذیرفته شدن باید پذیرفت. او معنایی عمیق بین عشق و همبستگی می یابد و برای درک هر چه بهتر آن به ما کمک می کند.
دکتر سو جانسن اصیل ترین مشارکت کننده در درمان زوج ها در سی سال این کتاب قلب شما را لمس می کند ذهنتان را بر می انگیزد و به شما راهکار هایی عملی ارائه می دهد.
و در نهایت مخاطب را با این سؤال مواجه می کند عشق ما را به چه چیزی تبدیل می کند؟
در بخشی از کتاب می خوانیم:
بخش اول
دریچه ای تازه به عشق
عشق یک دیدگاه جدید انقلابی
«ما در پناه یکدیگر زندگی می کنیم »
_ضرب المثل سلتیک
عشق شاید پرکاربردترین و قدرتمندترین کلمه در زبان انگلیسی باشد. ما کتاب های قطوری درباره اش می نویسیم و در وصفش شعرهایی می سراییم.درباره اش ترانه می خوانیم و برایش دعا می کنیم .برایش می جنگیم (هلن را در تروآ ببینید) و مقبره هایی برایش می سازیم (تاج محل را ببینید). با وجودش سر به فلک می کشیم :«عاشقتم!» و با نابودی اش از عرش به فرش می رسیم «دیگه عاشقت نیستم!» بی حد و اندازه درباره اش فکر می کنیم و حرف می زنیم.
اما عشق واقعاً چیست؟
دانشمندان و پزشکان قرن هاست که با تعاریف و ادراکات در این باره دست و پنجه نرم کرده اند. برای بعضی از ناظران بی عاطفه، عشق اتحادی است که برای دو طرف سود دارد و بر پایه ی لطف هایی است که رد و بدل می شوند و یک چانه زنی بده بستانی است. بقیه که به پیشینه ی عشق بیشتر توجه می کنند، آن را به عنوان یک رسم اجتماعی - احساسی می بینند که توسط شاعران قرن سیزدهم فرانسه به وجود آمده. زیست شناسان و انسان شناسان عشق را یک استراتژی برای اطمینان از انتقال ژن و تداوم زاد و ولد می دانند.
اما برای بیشتر آدم ها عشق احساسی مرموز و مبهم بوده و هنوز هم هست؛ احساسی که می گذارد توصیفش کنی، اما زیر بار تعریف خاصی نمی رود. در دهه ی اول قرن هجدهم ،بنجامین فرانکلین که دانشجویی دانا در حوزه های مختلف بود، فقط توانست تصدیق کند عشق «قابل تغییر، ناپایدار و تصادفی» است. کمی اخیر تر ،مریلین یالوم در کتاب دانشمندانه اش درباره ی تاریخچه ی زن به عنوان همسر، شکست اش را پذیرفت و عشق را «ترکیب سر مست کننده ی رابطه و احساسی که هیچ کس نمی تواند تعریف کند» نامید. توصیف مادرم به عنوان یک گارسون انگلیسی از عشق «پنج دقیقه ی بامزه» بود که اگرچه کمی عیب جویانه است، اما می تواند در خور باشد.
با این حال امروزه ما دیگر نمی توانیم عشق را به عنوان نیرویی مرموز و فراتر از بینش مان تعریف کنیم. عشق زیادی مهم شده. به هر حال، در قرن بیست و یکم، یک رابطه ی عاشقانه به رابطه ی احساسی مرکزی در زندگی بیشتر آدم ها تبدیل شده.
یک دلیلش این است که ما به شکل فزاینده ای در انزوای اجتماعی زندگی می کنیم. نویسنده ای مثل رابرت پاتنم در کتابش به نام بولینگ به تنهایی اشاره می کند که ما دچار فقدان خطرناک سرمایه ی اجتماعی شده ایم (این عبارت در سال 1916 توسط یک معلم ویرجینیایی اختراع شد که به کمک مداوم، همدلی و معاشرتی که همسایه ها برای هم داشتند، اشاره می کرد). اکثر مان دیگر در اجتماعات حمایتگر با حضور خانواده ای که در آن به دنیا آمده ایم یا دوستان صمیمی دوران کودکی زندگی نمی کنیم ما ساعات بیشتر و بیش تری کار می کنیم ،مسافت های طولانی تر و طولانی تری را طی می کنیم و بنابراین فرصت های کم تر و کم تری برای شکل دادن روابط نزدیک و صمیمی داریم.
معمولاً زوج هایی که در کارم می بینم، در اجتماعاتی دو نفره زندگی می کنند. بیش تر افراد در پیمایش 2006 بنیاد ملی علوم اظهار کردند که تعداد افراد موجود در دایره ی محرم اسرارشان رو به کاهش است. شاعر ایرلندی ،جان او دونوهو ، این اتفاق را این طور توصیف می کند:« تنهایی عظیم و سربی رنگی وجود دارد که مثل زمستانی یخی روی انسان های زیادی سایه می اندازد.»
حالا به ناچار از افرادی که عاشقمان هستند تقاضای ارتباط احساسی و حسن تعلقی را داریم که مادر بزرگ من می توانست از کل یک روستا به دست بیاورد. این ترکیب جشن عشق رمانتیکی است که فرهنگ عامه ی ما پرورش داده فیلم ها در کنار سریال های تلویزیونی و نمایش ها، ما را با تصاویری از عشق رمانتیک به عنوان رابطه ای بی عیب و نقص اشباع می کنند، در حالی که روزنامه ها، مجلات و اخبار تلویزیون حریصانه درباره ی جست و جویی بی پایان برای داستان عاشقانه و عشق میان بازیگران و افراد مشهور گزارش می دهند. پس جای تعجبی ندارد که مردمی که اخیراً در آمریکا و کانادا مورد پیمایش قرار گرفته اند. رابطه ی عاشقانه ی رایت مندانه را به عنوان هدف اول خود و بالاتر از موفقیت مالی و شغلی رضایت مندانه انتخاب کرده اند.
پس لازم است بفهمیم که عشق چیست، چطور آن را به وجود بیاوریم و چطور ماندگارش کنیم .خوشبختانه در طول دو دهه ی گذشته، فهم جدید انقلابی و هیجان انگیزی از عشق در حال ظهور بوده است.
ما حالا میدانیم که عشق، اوج تکامل و قاطع ترین مکانیزم بقا برای بشر است ،نه به این دلیل که ما را تحریک می کند تا جفت گیری و تولید مثل کنیم، ما بدون عشق هم قادر به این کار هستیم !بلکه چون عشق ما را به سمتی می کشاند که از نظر احساسی با اندک افراد ارزشمند دیگری پیوند بخوریم که به ما پناهگاهی امن در برابر طوفانهای زندگی عرضه می کنند. عشق محافظ ماست و طراحی شده تا حفاظت احساسی فراهم کند و ما بتوانیم با ناملایمات زندگی کنار بیاییم.
این محرک برای دلبستگی احساسی - تا کسی را پیدا کنیم که بتوانیم برگردیم و به او بگوییم «محکم در آغوشم بگیر»- در ژن ها و بدن ما قرار گرفته است. عشق مثل میل به غذا پناهگاه یا رابطه پایه ای برای زندگی سلامتی و شادی است. ما به دلبستگی احساسی به افراد اندک دیگری نیاز داریم که قابل تعویض نیستند تا از نظر فیزیکی و ذهنی سالم بمانیم.
برگرفته از صفحات 17 الی 19 کتاب