ز ملک تا ملکوت
ز ملک تا ملکوت
کد محصول (447305)
کتاب" زملک تا ملکوت" متن سخنان اخلاقی مرحوم آیت الله حق شناس تهرانی
اطلاعات بیشتر
در بخشی از دفتر اول این مجموعه می خوانیم:
پروردگار نمی گذارد که مومن،باطل را حق و حق را باطل بفهمد.این آیه،آیه ی عجیبی است که می فرماید:«أنّ الله یَحولُ بَینَ المرءِ وَقَلبِهِ»وقتی که مومن به سمت جلو حرکت کند،پروردگار عزیز،قلبش را به همان عقاید حقه مستقر می کند و این،علامت شرح صدر است.
ربنا گویم از آن لبیک عبدی بشنوم
جمله سرمست الست از جرعه ی این باده ام
تا به دنیا آمدم از کلبه ی کتم عدم
رو به حضرت جز نیاز و ناله نفرستاده ام
نفس خود را قهرکرده روح کرده پر فتوح
حضرت فرمود:«المومن شهوته میتة».یعنی از بس نفسانیت و خودیت را کنار گذاشته است،قلبش را زنده کرده و نفسش را کشته است.
«دق جلیله و لطف غلیظه فبرق له لامع کثیرالبرق فابان له الطریق»
آن راهی که هدف انبیاست،برای او باز کرده اند.
«و ذلک بما استعمل قلبه و ارضی به».و گشوده شدن این راه برای او بدین خاطر است که درب خانه ی دل نشست و امیال نفسانی را از خودش دور کرد و غیر خدا را در قلز وارد نکرد،داداش جون!
حضرت فرمود:این قلب«یتلجلج».یعنی دائما در اضظراب است،تا مادامی که حقیقتا به حق اصابت کند.وقتی که به حق اصابت کرد،«ثبت و قر».ثابت می ماند،داداش جون!
(دفتر اول ز ملک تا ملکوت/صفحه 62)
بارها عرض کرده ام بازهم می گویم که یکی از آقایان اهل علم در قم بسیار مقدس بود و در ایام تابستان نزد یکی از اساتید اخلاق در همدان می رفت.بسیار جوان مهذبی بود.چند دفعه ایشان از بنده حلالیت طلبید و می رفت.بسیار جوان مهذبی بود.چند دفعه ایشان از بنده حلالیت طلبید و گفت:اولا من یک قران به شما بدهکارم و یک قدری سستی کردم از اینکه حلالیت بطلبم و در ثانی،چون حق استادی به گردن من داری،یک روز وقتی آمدی از اینجا بروی،من دیر بلند شدم و می ترسم که احترام استاد را به جا نیاورده باشم و مسئول باشم.یکی از دهلیز های قلب ایشان گشاد شده بود و دکتر بیماری ایشان را صعب العلاج یا لاعلاج تشخیص داده و گفته بود که بیشتر از شش ماه دیگر زنده نخواهد بود.پدش نقل می کرد که هنگام جان دادن همین طور که دستش در دست من بود،گفت:آقاجان!ملک الموت آمد.و بعد گفت:ای رسل پروردگار(چون بیشتر به صاحب الزمان قسم می خورد)تو را به صاحب الزمان با من ارفاق کنید!
اینها مربوط به زمان خاصی نیست؛انسان باید هپیشه در حال مراقبه باشد.
(دفتر اول زملک تا ملکوت/صفحه 28)
در بخشی از دفتر دوم این مجموعه می خوانیم:
ضرورتی ندارد که یک گوشه ای بنشینید؛بلکه باید احکام اسلام را یادبگیرید و در میان مردم پیاده کنید.به همین جهت است که شارع باب نجاست و طهارت را به آسان ترین روش بیان فرموده است.یک شب عرض کردم که مثلا رفتن در رستورانهایی که صاحب آن مسلمان است؛اما یهودی می آید،ارمنی می آید،آدم لاابالی می آید،کسانی که نجاست سرشان نمی شود ،می آیند،رفتن در این رستوران ها و خوردن غذا بر اساس قاعده ی اسلامی جایز است.(هرچند برخلاف احتیاط است)تا مادامی که یقین به نجاست پیدا نکرده ای؛پرهیز کردن واجب نیست.
در قسمت لباس هم همینطور اگر آلوده به خون یا ماده ای مثل منی باش بعد از تطهیر،جرم آن از بین رفت ؛اما رنگش باقی بود،پاک است.
یا مثلا اگر به منزل کسی برویم که نجس و پاکی سرش نمی شود، غذای او تا زمانی که یقین به نجاست پیدا نکرده ایم ،برای ما پاک است.
(دفتر دوم زملک تا ملکوت/صفحه 142)
در بخشی از دفتر سوم این مجموعه می خوانیم:
در یکی از جنگ ها،نفرات سپاه دشمن دو برار نفرات سپاه سلطان محمود غزنوی بود.در احوال ایشان نوشته اند که نصف شب گفت:براژ من آب بیاورید تا وضو بگیرم و نماز شب بخوانم!اطرافیان او گفتند:خوب است که سلطان امشب به استراحت بپردازند که فردا جنگ سختی در پیش روی دارند.سلطان گفت:خیر،امشب من باید وظیفه ام نسبت به پروردگار انجام دهم تا فردا هم پروردگار به لطف خودش عمل کند.و در میدان جنگ مرا یاری کند.آن شب سلطان وضو گرفت و خوابید و فردا با آنکه تعداد نفرات دشمن بیشتر بود،آنها را در هم کوبید و شکست داد.
(دفتر سوم زملک تا ملکوت/صفحه 209)