مروری بر زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها
کد محصول (447348)
کتاب مروری بر زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها به قلم محمود شریفی اقدم
اطلاعات بیشتر
کتاب مروری بر زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها را انتشارات بهار دلها منتشر ساخته است .
نویسنده آورده است :
مطالعه و تحقیق در سیره اهلبیت علیهم السلام و آشنایی با میراث فکری و سیاسی آنان از مهمترین قضایای اساسی در فکر و حرکت اسلامی است .چه بسا درگیری های سیاسی بر سر مادیات دنیوی برای نهان کردن نقش اهلبیت علیهم السلام پس از آن انجام گرفت که در جامعه اسلامی شماری از جریانات فکری و سیاسی پدیدار و شاخص شده بود.
مکتب اهلبیت علیهم السلام و تلاش های سیاسی و مقاومت آنان در برابر ظلم , طغیان,فساد و انحراف و نیز نقش رهبری و پیشگامی ژرف و اصیل آنان نقش تعیین کننده ای در زندگی امت و تاریخ اسلام داشته است .حادثه دهشتناک کربلا از مهمترین رخدادها و پدیده ها در تاریخ امت و تاثیرگذارترین در مسیر حوادث و اوضاع سیاسی و فکری جهان اسلام بلکه جهان به شمار می رود.
در کربلا بود که نقش زنان پیشگام از اهلبیت علیهم السلام یعنی حضرت زینب کبری دختر امیر مومنان امام علی بن ابیطالب و فاطمه زهرا علیهما السلام بروز و ظهور کرد.
او کسی است که حوادث تلخ و مصیبت بزرگ را تحمل کرد و با تمام شرایط سخت درگیری و برخوردهای سیاسی , پیام انقلاب برادرش امام حسین علیهم السلام به دوش کشید و آن را به جهانیان ابلاغ کرد و رسانید.
این کتاب در چهارده فصل تنظیم شده است :
برخی از فصول عبارتند از :
فصل اول آغاز حرکت
فصل دوم میلاد و تربیت زینب علیها السلام
فصل سوم اندوه کودکی
فصل چهارم ازدواج زینب کبری علیها لسلام
فصل پنجم زینب علیها لسلام با پدرش در مقر خلافت
فصل ششم زینب علیها لسلام در دوره یزید بن معاویه (سال 60 تا 62 هجری)
فصل هفتم به سوی کربلا
فصل هشتم در کربلا
فصل نهم زینب و شهادت عباس علیه السلام
فصل دهم هجوم به خیمه گاه
فصل یازدهم خداحافظ ای حسین !
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
زینب علیها السلام نگاهی به عبدالله پسر برادرش حسن علیه السلام کرد و دید که او به سمت میدان کارزار می رود . یقین کرد که او نیز به زودی به شهادت می رسد و فاجعه ای دیگر بر فاجعه هایش افزوده می شود. پس به سمت برادرزاده رفت ... زینب کوشید تا او را از رفتن بازدارد ولی نتوانست ...
عبد الله از دست زینب گریخت و خود را رها کرد تا به کنار عمویش که خون از همه جایش روان بود برود و خودش را کنار عمویش برساند .
عبدالله آن نوجوان که از کشته های جنگ و منظره خون و زخم ها در تن عمویش حسین علیه السلام وحشت کرده بود به سمت عمو می رود اما ارتش تجاوزگر که معنای رحم و مروت را نچشیده بود و میان کودک و زن و جنگجو تفاوت و فرقی نمی گذاشت به او هجوم آورد.
عبدالله دید یکی از جنایتکاران شمشیرش را بالا برده تا بر حسین علیه السلام ضربه ای زند .... پس فریاد زد : ای پسر زن خبیث (زناکار ) آیا به عمویم می زنی ؟...
مرد ضربه ای زد که این نوجوان آنرا با دستش گرفت تا به عمویش نخورد .آن ضربه شمشیر دستش را برید .
( کتاب مروری بر زندگانی حضرت زینب سلام الله علیها / صفحه 74 )