قصه های پند آموز کهن دفتر چهارم
قصه های پند آموز کهن دفتر چهارم
کد محصول (447741)
کتاب " قصه های پند آموز کهن" دفتر چهارم بازنویس زینب علیزاده لوشابی
اطلاعات بیشتر
این کتاب چهارمین جلد از مجموعه چهار جلدی قصه های پند آموز کهن است که چهل و یک قصه کوتاه را در بر می گیرد.
امروزه روانشناسان معتقدند داستان و قصه در رشد مغز کودکان و پرورش قوه تخیل آنها سهم بسزایی دارد. کودک از طریق قصه با محیط پیرامون خود بیشتر آشنا می شود. به هنگام رویارویی با نمونه های واقعی آن, می تواند رفتار و کنش مناسبی از خود نشان دهد. او فقط از قصه پند نمی گیرد بلکه کلمات جدید می آموزد, با تجربه های دیگران آشنا می شود و از احساسات گذشتگان و هم نوعان خود آگاه می گردد.نیز قدرت تمرکز و دقت او افزایش می یابد و به رشد عاطفی, اجتماعی, کلامی و ذهنی او منجر می شود.مجموعه حاضر نیز با همین هدف
در بازآفرینی این مجموعه از کتاب های کلیله و دمنه, جوامع الحکایات , بوستان و گلستان مرزبان نامه و... استفاده شده, تا کودکان ایرانی علاوه بر پندآموزی و آموختن راه و رسم زندگی با میراث گرانبهای گذشتگان خود نیز آشنا شوند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
در زمان های گذشته دو مرد که با هم دوست بودند تصمیم گرفتند به مسافرت بروند. آنها هرکدام سوار اسبی شدند و به راه افتادند. از شهر که بیرون آمدند به بیابان بزرگی رسیدند یکی از مردها زندگی خوبی داشت. و مقداری پول و سکه طلا با خودش برداشته بود, اما مرد دیگر فقیر بود و پول کمی داشت و برای خرج سفر همان پول کم را با خودش برداشته بود.آن دو رفتند و رفتند تا اینکه خسته شدند و تصمیم گرفتند استراحت کنند. عصر شده بود اما هنوز ناهار نخورده بودند. بساط ناهار را پهن کردند و ناهار خوردند. بعد از ناهار تصمیم گرفتند کمی بخوابند تا خستگی شان در برود و بعد دوباره راه بیفتند. مرد فقیر بقچه اش را زیر سرش گذاشت و خوابید. مرد پولدار کمی دور و برش را نگاه کرد و به دوستش گفت: اینجا امن نیست, ممکن است دزدها به ما حمله کنند.
مرد فقیر گفت:فعلا که خسته ایم باید بخوابیم تو هم بخواب اتفاقی نمی افتد طولی نکشید که مرد فقیر خوابش برد. مرد پولدار مدام دور و برش را نگاه می کرد. کمی دراز کشید اما خوابش نمی برد به دوستش نگاه می کرد که راحت خوابیده بود و خرو پف می کرد...
(کتاب قصه های پند آموز کهن / دفتر چهارم / صفحه 218 )