تفسیر سوره ی برائت
کد محصول (448974)
کتاب بیان قرآن "تفسیر سوره برائت"
حضرت آیة الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی)
اطلاعات بیشتر
ایمان به معارف قرآن کریم و عمل همهجانبه به آن، متضمن سعادت افراد و جوامع و متعارض با منافع حاکمان ستمگر است؛ از این رو آنان همواره تلاش میکردهاند جوامع اسلامی و آحاد ملت مسلمان را در بی خبری از مفاهیم عمیق و نجات قرآن کریم قرار دهند. پادشاهان منحوس و دین ستیز پهلوی نیز از این قاعده مستثنا نبودند. بر این اساس یکی از مهمترین فعالیتهای انقلابی و مبارزاتی حضرت آیت الله العظمی خامنهای در سال های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در سختترین شرایط امنیتی حاکم بر جامعه آن روز برگزاری جلسات تفسیر و بیان مفاهیم معرفتی قرآن کریم برای عموم مردم به خصوص نسل جوان طلبه و دانشجو بود. این جلسات بارها توسط ماموران امنیتی رژیم طاغوت پهلوی مورد تهدید و تعطیلی قرار گرفت، اما با عزم و مجاهدت معظم له و اشتیاق مخاطبان آن، ادامه یافت و رنج دستگیری و تجربه زندانش شاهنشاهی در این عزم، خللی وارد نکرد.
از پاییز 1350 جلسات تفسیر معظم الله برای طلاب در مدرسه «میرزا جعفر» آغاز شد این جلسات از همان ابتدا نگرانی رژیم را بر انگیخته بود به طوری که در اسناد ساواک، از ایشان به عنوان «فردی ناراحت و غیر قابل اصلاح» که «بلاخره باید از حوزه علمیه طرد گردد» یاد شده است. در این جلسات سوره های مبارکه مائده، انفال، برائت و آیاتی از سوره مبارکه یونس مورد تفسیر و تبیین قرارگرفت. تفسیر سوره مبارکه برائت از اوایل سال 1351 آغاز شد و حدوداً تا بهمن 1351 برابر با محرمالحرام 1393 هجری قمری ادامه یافت. این درس تفسیر که یکی از دو درس تفسیر در حوزه علمیه مشهد در آن روزگار بود به طور معمول در روزهای تعطیلی دروس رسمی حوزه یعنی پنج شنبه ها و جمعه ها در «مدرسه میرزا جعفر» از مدارس علمیه در محدوده حرم مطهر و بعدها در مسجدی در «پایین خیابان» و سپس مسجد قبله برگزار میشد...
در بخشی از کتاب می خوانیم:
تناسب آیات
این دو آیه از آیات مشکل است که چند احتمال درباره اش مطرح است. گویا این دو آیه و سه آیه ی پس از آن جزء آیاتی هستند که حضرت امیر در «یوم النحر در برابر مشرکان تلاوت کردند؛ اما در عین حال مسلم نیست که این آیات به آن مناسبت نازل شده باشد بلکه احتمال دارد قبلاً نازل شده و بعد در آن روز هم خوانده شده باشد.
این دو آیه علاوه بر معانی ظاهرش که یک حکم حقوقی و یا واقعیتی را بیان میکند، مشتمل بر چند مطلب است.
مجاز نبودن مشرکان برای عمران مساجد
ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ الله؛ برای مشرکان جایز نیست که مساجد خدا را آباد کنند مراد از آباد کردن چیست؟ «يَعْمُرُوا» از «عمر» به معنای مرمت کردن شکستگی بنا است. عُمْر» را هم بدان جهت عمر میگویند که موجب آبادانی جسم است؛ یعنی آنچه که جسم انسان را آباد میکند، همان روح انسان است و تا موقعی که روح در بدن است میگویند عمر کرده است. همچنان که «عمره از آن رو که وسیله ی آبادانی خانه ی خدا است؛ عُمره نامیده شده است. در دین مورد تأکید است که حج خانه ی خدا بشود تا وسیله ی خرابی خانه فراهم از آنجا که کفار قریش - به جهت انتساب به حضرت ابراهیم و اسماعیل ، که دیوارهای کعبه را بالا برده و خانه ی خدا را ساخته بودند خود را والیان و وارثان کعبه میدانستند، حق آبادانی خانه ی خدا را از آن خود میپنداشتند. اسلام که روی کار آمد مسئله ی خون و نژاد را از بین برد و وارث حقیقی هر انسان را وارث فکری او معرفی کرد مسلمانان گرچه خویشاوندی نزدیک و ارتباط نژادی با ابراهیم و اسماعیل نداشتند اما چون فکر توحیدی را از آنها گرفتند، وارثان واقعی آنهایند؛ نه کافران
چنانچه احتمال دوم را بپذیریم باید گفت پیامبر در صدد بود کفار را از جزیره بیرون کند و اینجا پایگاه مسلمانان شود و لازمه ی بزرگواری این بود که از قبل این حکم به کفار اعلام شود.
طبق این احتمال معنای آیه چنین میشود برای کفار مشروع و جایز نیست که مساجد را آباد کنند در حالی که خود معترف به کفرشان هستند. آباد کردن مساجد برای ابراز ایمان و علاقه به خدا است. این سر آوردن این حکم حقوقی در ضمن اعلامیه ی برائت است؛ چراکه کفار که گویا به خاطر سقایت حج، خود را صاحب حق در آبادانی مسجد هم میدانستند به تصریح این آیه همه ی اعمالشان هدر رفته است: «أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِي النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ» و بعد از این، حق آبادانی مساجد را ندارند و در آتش مخلدند امروز هم اگر کسی بخواهد مسجدی را آباد کند باید این شرایط را دارا باشد.
احتمال سوم در ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ» آن است که مشرکان شایسته ی آباد کردن مساجد نیستند و این شأن را ندارند؛ زیرا آنان که مخالف خداوند هستند و بر خلاف خواست او رفتار میکنند از آباد کردن مساجد سودی نخواهند برد. طبق این احتمال ، معنای «أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَا هُمْ» آن است که کار کافر از اساس بیهوده است و بی فایده.
احتمال چهارم آن است که «ما كانَ لِلْمُشْرِكِينَ» در صدد بيان نفي حكم از زمان گذشته است نه نفی حکم از زمان نزول آیه ، مشرکان از سابق چنین حقی نداشته اند و نباید اقدام به تعمیر مساجد میکردند و آنچه در این راه کرده اند.
بیهوده بوده و از بین رفته است.
البته اینکه ما میگوییم در معنای آیه چند احتمال هست، معنایش این نیست که فقط یکی از این احتمالات را باید قبول کنیم، بلکه ما میتوانیم همه ی این معانی را از آیه استفاده کنیم و در نقطه ی مقابل نیز در آیه ی بعد برای انما یعمر مساجد الله میتوان همین معانی را در نظر گرفت.
شرایط آبادگران مساجد
إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا الله: کسانی حق آباد کردن مساجد را دارند که پنج خصوصیت داشته باشند. 1 ایمان به خدا؛ 2 ایمان به روز قیامت 3 به پا داشتن نماز؛ 4. زکات دادن؛ 5 نهراسیدن و نترسیدن از غیر خدا.
فَعَسَى أُولئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ»؛ امید میرود که اینها از راه یافتگان باشند. مفسران همه گفته اند عسی برای ترجی است اما در مورد پروردگار برای اخبار از آینده است؛ چون در وجود خداوند این گونه صفات راه ندارد.
مهتدین»، به معنای راه یافتگان سعادت و کمال انسانی است، نه هدایت مصطلح؛ چرا که آنان ایمان به خدا دارند مراد آن نقطه ای است که همه ی انبیا برای راهنمایی به آن آمدند.
چند آیه ی بعد درباره ی ارزشهای اصیل اسلامی و ارزشهای موهوم نزد مردم سخن میگوید.
دو نکته در این آیه هست که یکی از خود آیه و دیگری به ضمیمه ی آیات بعد استفاده میشود.
نکته ی اول: این آیه میفهماند که اعمال به منزله ی جسم و کالبدی است که اگر بخواهد فایده ای بر آن مترتب شود باید روح عمل را داشته باشد. روح عمل عبارت است از: ایمان به خدا و قصد قربت و انجام کار برای خدا این روحی است که به هر عملی جان میدهد.
اگر کسی بدون ایمان به خدا و قصد تقرب به او عملی را هر چند خوش ظاهر انجام دهد، عملش چندان ارزش و شرافتی ندارد درست است که کالبد انسان از کالبد حیوان ارزش بیشتری دارد و ما نمیخواهیم این ارزش را از جسم انسان سلب کنیم، اما میگوییم آن وقتی شرافت و ارزش دارد که روح عمل در آن داخل شده باشد. در این صورت عمل کامل است.
نمونه های زیادی از این حقیقت را در زندگی می بینیم. خیلی از چیزهایی که از مردم سرمیزند به ظاهر خدمت است اما ارزشی از نظر خدا ندارد. این برای ما خیلی مهم است. چه بسا کسی کارهایش مورد اعجاب باشد؛ مثلاً مسجد میسازد، اما انگیزه ی او الهی نیست. این کالبد ،عمل ارزش و شرافتی برای او بار نمی آورد و موجب شرافت انسان در نظر جامعه ی اسلامی و حکومت الهی و خدا نمیشود. این عمل بکلی بی ارزش نیست اما آن ارزش کامل و انسانی را ندارد.
ملاک خدایی بودن عمل
با این حساب چنانچه کسی کاری برای نجات انسانها و جامعه ی انسانی انجام دهد کارش برای خدا محسوب میشود ولو اینکه عامل آن، این هدف را در نظر نداشته باشد.
برای نمونه خداوند که فرمان داده به فقرا کمک کنید برای این است که در جامعه فقیری وجود نداشته باشد؛ حال اگر کسی برای از بین بردن ریشه ی فقر در جامعه اقدامی میکند همان خواست خدا را محقق ساخته است؛ ولو اینکه خودش متوجه نباشد. اما اگر کسی برای مقصدی شیطانی یا انگیزه های غیر الهی به فقیر کمک کند عملش باطل است.
برگرفته از صفحات 154 الی 157 کتاب