شاید پیش از اذان صبح
کد محصول (448988)
کتاب"شاید پیش از اذان صبح" به قلم احمد یوسف زاده
اطلاعات بیشتر
همیشه از داعشی ها با عنوان وحشی های سنگدل اسم می بردی. ما فقط فیلم های سربریدن شان را دیده بودیم، چه منظره هایی که مو به تن آدم سیخ می کرد. ذبح کودک بیگناه! پناه بر خدا! برای نمایش سنگدلی شان فیلمسازان حرفهای داشتند. لوکیشن انتخاب میکردند، مثلاً صفی از اسرای نارنجیپوش در کناره ساحلی زیبا، منظم و در یک ردیف، زانو زده بر خاک و پشت هر کدام قولی سیاهپوش با خنجری آبدار. دوربین به حرکت در می آمد. نماهای باز، نماهای بسته. یک دوربین از برق خنجرها تصویر می گرفت، یکی از لب های لرزان اسیران نگونبخت، یکی از زنجیره ای که بر پاهایشان بسته و روی زمین کشیده می شد و سرانجام دوربین آخر از فواره خونی که بر شن های ساحل می ریخت و تن های بی سر و سرهای بی تن! این تصاویر را هر روز در فضای مجازی پخش می کردند که اگر به شهری یورش بردند کسی جرات ایستادگی در مقابل شان نداشته باشد. پرچم سیاه شان بخش وسیعی از دنیای اسلام را گرفته بود. سوریه، اردن، لیبی، عراق و چقدر دلشان میخواست نیمه شبی از مرزهای غربی ما بگذارند و دختران و زنان مان را مثل دختران «سنجار» به اسیری ببرند و کنیزوار بر سر بازار بردگان بفروشند و سر مردانمان را آنچنان که در «رقه» اتفاق افتاد، در میدان های شهرهایمان بر نرده های شهر کنند، نام تو اما نمی گذاشت. ایران که جای خود داشت، رئیس اقلیم،کردستان، بعد از سقوط موصل، صدای مسلسل داعش را شنیده بود و فکر کرده بود فقط حاج قاسم سلیمانی است که میتواند سلیمانیه را نجات دهد.
برگرفته از صفحه 87 و 88 کتاب