عهد دل
کد محصول (492572)
کتاب "عهد دل" به قلم الهه بهشتی
اطلاعات بیشتر
این کتاب شامل ماجرای ساخته شدن مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام) و داستان تشرف فردی صاحب دل خدمت امام عصر (عجل الله تعالی) است. امام عصر (عجل الله تعالی) خبر ساخته شدن مسجد را به او می دهد و او با امام عهدی می بندد...
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
مانده بودم سرگردان. مگر میشد اشتباه کرده باشم؟علی صدا میکرد. به فکرم رسید آنها او را دیده اند. به طرف جاده دویدم و به زحمت از خاکریز بالا رفتم. علی و محمد به سمتم دویدند. از نفس افتاده بودم. آب دهان را فرو دادم، به دشت اشاره کردم و گفتم :«آن آقا سید، عمامه سبز داشت و نیزه به دست ...کجا رفت ؟»
محمد و علی با تعجب به هم و به من نگاه کردند .علی گفت :«نیزه؟»
محمد هم پرسید :«آقا سید ؟با نیزه ؟وسط بیابون؟»
موکد و همچنان با اشاره به دشت گفتم:« اونجا بود...»
آنها متحیر به هم نگاه کردند .علی بازویم را گرفت، به محمد گفت:« برو یه کم آب بیار.»
آب نمیخواستم .عقلم کار نمیکرد و قلبم به شدت میتپید. یعنی تمام آنچه دیده بودم وهم و خیال بود؟ ناگهان فکری به ذهنم رسید .شیارها! آبی را که محمد آورده بود پس زدم .بازو را از دست علی در آوردم و به سمت خاکریز دویدم .علی و محمد هم به دنبالم .
آنجا بودند، واضح و عمیق ؛شیارهایی که او کشیده بود ،با عمق بیشتر در محراب. علی متعجب گفت:« این ها را شما کشیدید ؟»
محمد گفت:« چه بوی خوبی میاد اینجا.»
بوی خوش! دست در جیبم کردم ؛دستمال و خاک. آن حضور؛ آن خال گونه راست ،حرفهایش... «من شبیه ترین فرد به پدرم ،پیامبر صلوات الله علیه، هستم... این عطر و بو هم مانند پدرم رسول الله است... اما نقشه این مسجد را من با عشق به پدرم سیدالشهدا میکشم...»
برگرفته از صفحه 44 40 و 41 کتاب