آیین زندگی (اخلاق کاربردی)
کد محصول (569813)
کتاب "آیین زندگی" اخلاق کاربردی
به قلم احمد حسین شریفی
اطلاعات بیشتر
نویسنده کتاب "آیین زندگی" در نه فصل به مهمترین مسائل و موضوعات اخلاقی کاربردی در حیطة دانشجویی و اجتماعی پرداخته است. وی پس از ارائه مباحثی درباره معناشناسی و جایگاه اخلاق کاربردی، مباحثی همچون اخلاق دانشجویی، اخلاق پژوهشی، اخلاق نقد، اخلاق معاشرت، اخلاق معیشت، اخلاق جنسی، اخلاق سیاست و اخلاق گفتگو را مطرح کرده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
فضایل اخلاقی مربوط به امور جنسی
1-5 عفت و پاکدامنی
«عفت» عبارت است از تسلیم و انقیاد شهوت در برابر عقل یعنی قوه شهوانی انسان کارهای خود را بر اساس دستور عقل انجام دهد به تعبیر دیگر عفت یعنی اعتدال در بهره مندی از شهوات . «عفیف» به کسی گفته می شود که در حد اعتدال و در چهارچوب عقل و شرع از شهوات بهره ببرد و به وادی افراط (شره) یا تفریط (خمودی) کشیده نشود.
عفت، به طور کلی، مخصوصا عفت در شهوت جنسی که از آن به پاکدامنی تعبیر می شود ،یکی از مهمترین و بزرگترین فضایل و زیبایی های اخلاقی است. عفت جنسی، یعنی کنترل غریزه جنسی و محدود نمودن آن در چهارچوبه عقل و شرع.
در فضیلت عفت به طور عام و عفت جنسی به طور خاص روایات فراوانی به دست ما رسیده است. امام علی علی علیه السلام، می فرماید:
هنگامی که خداوند خیر و خوبی بنده اش را بخواهد؛ در برابر غذاهای حرام عفت شکم و در برابر محرمات جنسی، عفت جنسی به او می دهد.
امام باقر در این باره می فرماید: «هیچ عبادتی برتر از عفت شکم و عفت جنسی نیست .
پاکدامنی و عفت به ویژه در دوران جوانی، بهره مندی از موهبت های ویژه الهی را در پی دارد. به تعبیر امام علی علیه السلام ، عفت، رأس هر خیری است. کسانی چون حضرت یوسف و ابن سیرین از نمونه های برجسته عفت و پاکدامنی اند.
الگویی عملی
جوانك شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنان رفت و آمد می کند، دلباخته اوست و در قلبش طوفانی از هوس برپاست.
يك روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی جدا کردند. آنگاه، به عذر این که قادر به حمل این ها نیستم به علاوه پول همراه ندارم. گفت: «پارچه ها را بدهید این جوان بیاورد و در خانه به من تحویل دهد و پول بگیرد.»
زن مقدمات کار را ،قبلاً فراهم کرده بود. خانه از اغیار خالی بود. جز چند کنیز اهل سرّ کسی در خانه نبود. محمد ابن سیرین - که عنفوان جوانی را طی می کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد تا به درون خانه داخل شد . در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اتاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آراسته بود. با هزار عشوه پا به درون اتاق گذاشت. ابن سیرین در يك لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده است. فکر کرد با موعظه و نصیحت یا با خواهش و التماس خانم را منصرف کند. دید خشت بر دریا زدن و بی حاصل است. خانم دلباختگی خود را برای او شرح داد. به او گفت: «من خریدار اجناس شما نبودم خریدار تو بودم.» ابن سیرین، زبان به نصیحت و موعظه گشود و از خدا و قیامت سخن گفت در دل زن اثر نکرد. التماس و خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره ای نیست باید کام مرا برآوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پافشاری می کند او را تهدید کرد گفت: «اگر مرا کامیاب نسازی ، الآن فریاد می کشم و میگویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آن گاه معلوم است که چه بر سر تو خواهد آمد.»
موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می داد که پاکدامنی خود را حفظ کند. از سوی دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می شد. چاره ای جز اظهار تسلیم ندید. اما، فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه باقی است؛ کاری کنم که میل این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم. باید يك لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم به بهانه قضای حاجت از اتاق بیرون رفت ، با وضع و لباس آلوده برگشت و به طرف زن آمد تا چشم آن زن به او افتاد روی در هم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.
در مقابل ،شهوترانی و بی عفتی، یکی از عوامل مهم هلاکت دنیوی و اخروی انسان است. در تاریخ نمونه های فراوانی را می توان شمرد که همین موضوع موجب نابودی آنان و خواری دنیوی و اخرویشان شده است. داستان برصيصا، عابد مستجاب الدعوه بنی اسرائیل از نمونه های عبرت آموزی است که سرانجام شهوترانی را به خوبی نشان می دهد. داستان از این قرار است که برصیصای عابد به مقامی از معنویت رسیده بود که با دعای او بیماران لاعلاج شفا می یافتند. آوازه او در همه جا پیچیده بود. روزی دختری زیبا را که از بیماری لاعلاجی رنج می برد به امید شفا به نزد او آورده و در عبادتگاه او گذارده و رفتند. با دیدن دختر جوان، وسوسه های درونی و بیرونی شروع شد. شیطان، صحنه گناه را در نظر او بسیار زیبا و لذت بخش جلوه داد؛ تا جایی که بالاخره توانست دامن عابد را آلوده کند. اما آیا شیطان به همین اندازه بسنده میک ند؟ هرگز کافی است یک گام به سوی شیطان برداری بازگشت بسیار مشکل خواهد بود. به همین دلیل است که قرآن کریم به همگان توصیه می کند که از گام های شیطان بپرهیزید
ای مؤمنان همگی در صلح و آشتی درآیید و از گام های شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شما است.
وسوسه های بعدی شیطان شروع شد: برصیصا با خود گفت : اگر این دختر باردار شود و یا به اقوامش جریان را بگوید چه کنم دیگر آبرو و حیثیتی برای من باقی نخواهد ماند. تمام منزلت اجتماعی ام را از دست خواهم داد در اندیشه راه حلی بود؛ تا این که بالاخره به این نتیجه رسید که بهترین راه کشتن این دختر است - شاید، او نیز مانند بسیاری از کسانی که هنوز غرق در گناه نشده اند با خود می گفت خداوند تواب است و گناهان را هر اندازه که بزرگ باشند خواهد بخشید بعد از این کار تو به خواهم کرد و.... به هر حال دختر جوان را به قتل رساند و جنازه خون آلود او را در گوشه ای از بیابان دفن کرد.
برادران و اقوام دختر به عبادتگاه برصیصا آمدند خبری از خواهرشان نبود. از برصیصا خبر گرفتند؛ او نیز اظهار بی اطلاعی کرد اما آنان رفتار و نگاه برصیصا را مشکوک یافتند.
دست به جستجو زدند پس از مدتی جنازه خون آلود خواهر خود را از زیر خاک بیرون کشیدند. خبر این جنایت هولناك ، بلافاصله در شهر پیچید پس از اثبات جرم برصیصا حکم به این صورت صادر شد که برصیصا باید به دار آویخته شود. هنگامی که طناب دار برگردن برصیصا افتاده بود شیطان در نظر او مجسم شد و به او گفت: همه اینها به سبب وسوسه من بود و من بودم که تو را از اوج عزت به حضیض ذلت کشاندم و اکنون تنها من می توانم وضعیت تو را اصلاح کنم و به همان حالت نخستین برگردانم، مشروط بر این که تنها يك بار بر من سجده کنی. برصیصا گفت: چگونه می توانم بر تو سجده کنم در حالی که طناب دار بر گردنم افتاده است؟ شیطان گفت: سجده با اشاره هم برای ما کافی است. بیچاره نادان پس از آن که با اشاره بر شیطان سجده کرد طناب دار کشیده شد و در دم جان سپرد.
به راستی لذتی که دردهای جاودان و طاقت فرسای اخروی را به دنبال خود می آورد .
چه ارزشی دارد؟ حتی اگر ما فلسفه زندگی خود را بر محور لذت و لذت گرایی پایه ریزی کنیم باز هم اگر اندکی بیندیشیم خواهیم دید که لذات دنیوی در مقابل لذات اخروی چیزی به حساب نمی آیند.
برگرفته از صفحات 180 الی 183 کتاب