اکبر کاراته و بچه ننه ها
اکبر کاراته و بچه ننه ها
کد محصول (447217)
کتاب اکبر کاراته و بچه ننه ها را موسسه روایت سیره ی شهدا به قلم محسن صالحی حاجی آبادی به چاپ رسانده تا رشادتهای رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس را به زبان طنز بیان کند. با اینکه کتاب از درونمایه طنز برخوردار است اما روایتگر مظلومیت های این عزیزان ,فضای جبهه ها ,پاکی و خلوصشان و معنویت انان در عین حال جاری بودن زندگی و شور نشاط ظاهری وباطنی ایشان است.
اطلاعات بیشتر
کتاب اکبر کاراته وبچه ننه ها را موسسه روایت سیره ی شهدا به قلم محسن صالحی حاجی آبادی به چاپ رسانده تا رشادتهای رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس را به زبان طنز بیان کند. او این کتاب را به فرمانده ی دلیر هجده ساله اش شهید محمد علی قیصرییان نجف آبادی تقدیم کرده است با اینکه کتاب از درونمایه طنز برخوردار است اما روایتگر مظلومیت های این عزیزان ,فضای جبهه ها ,پاکی وخلوصشان ومعنویت انان در عین حال جاری بودن زندگی و شور نشاط ظاهری وباطنی ایشان است.طنز این مجموعه که در مناطق جنگی اتفاق می افتد مجزا و ناپیوسته است .در بخشی از این کتاب میخوانیم:
آب اروند با سرعت هفتاد کیلومتر در ساعت به طرف دریا می رفت .موج های بلندپشت سر هم خود را به دیواره ی قایق میکوبیدند.بچه ها خیس شده بودند .خسروان رو به بچه ها کرد وگفت :های جغله ها,چیزی بخوانید ;دعایی ,حدیثی قرآنی .داشت حرف میزد که موتور قایق خاموش شد .رسول گفت :یا زهرا حالا چه کار کنیم ؟آب قایق را برداشت و برد طرف دریا خسروان گفت : روشنش کن !د یالا! رسول گفت :نمیشود که نمی شود .شیخ اکبر گفت : بچه ه شهادتین را بخوانید 1رفتیم که بریم . خسروان دستهایش را بالا بردو گفت:خدایا ما نمیترسیم اما حاج عباس علی منتظرمان است .رسول گفت :بچه ها وقت شوخی نیست !دست به دامن خدا شوید . شیخ اکبر گفت :برو بابا!تو این تاریکی کجا دامن خدا را گیر بیاوریم.خسروان گفت :صدا کنید خدا را میگویم .بگوییید بیا پایین تا دست به دامنش شویم !قایقهنوز با سرعت روی آب میرفت که زلال صدای شیخ اکبراز حنجره اش بیرون پرید بچه ها هم او را همراهی کردند.همه باهم خواندند:الهم کن لولیک ...
برخی از بخش ها عبارتند از :
- پشت سر صدام
- چوپان ومرده
- چه خوابی بریم امشب
- من امین امینم
- من امشب این خاکریز را میزنم
- ومطالب جذاب دیگر