از حاج ابراهیم تا خان طومان
از حاج ابراهیم تا خان طومان
کد محصول (447745)
کتاب" از حاج ابراهیم تا خان طومان"
به قلم سید عبدالرضا هاشمی ارسنجانی به خاطرات شهدا در ایران و سوریه می پردازد
اطلاعات بیشتر
نویسنده آورده است: شاید همه ما یا لااقل بیشتر مردم ایران تصور کنند امنیتی که در سایه آن زندگی می کنیم یک موهبت طبیعی و خدادادی است , من که تا چندی پیش اینگونه فکر می کردم . بهتر بگویم اصلا به آن فکر نمی کردم . اما امروز نه! امروز که در جمع سربازان و پاسداران مرزهای کشورم, آن هم در ارتفاعات خشن و صعب العبور شمال غرب حضور دارم, تازه می توانم کمی و فقط اندکی از فشارها و سختی ها و خون هایی را که برای تامین امنیت من خانواده ام و میلیون ها ایرانی بر زمین ریخته می شود از نزدیک ببینم و احساس کنم. مولف از حاج ابراهیم تا خان طومان مدتی را در کنار پاسداران مرزهای ایران در حاج ابراهیم و ارتفاعات آن گذرانده است و سپس به شرح رشادت های مدافعین بزرگوار حرم و شهدای گران قدر می پردازد.کتاب مزین است به اسامی و تصاویری از شهدای مدافع حرم .
خاطرات این کتاب در دو بخش تنظیم شده
بخش اول حاج ابراهیم مشتمل بر 66 خاطره است از مرزداران ارتفاعات موسوم به حاج ابراهیم است
بخش دوم خان طومان مشتمل بر 33 خاطره از مدافعان حرم است که غالبا از دوستان و هم رزمان مولف بوده اند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
حسابی حوصله ام سر رفته بود. با خودم گفتم: سری به بچه های گردان صابرین بزنم.رزمندگان پرشور و حرارتی دارد. وقتی در جمعشان باشی, احساس دلتنگی نمی کنی. سالخورده و گروه همراهش را می گویم. جمع دوست داشتنی و خوبی هستند. از سالخورده گرفته که هر وقت دلت یاد شهدا می کنی, کافی است توی صورتش نگاه کنی,تا سیدرضا با موهای کج و شانه زده اش, تا حسین مشتاقی که نبودنش میان بچه ها مثل نبود نمک در غذاست از بس بانمک و شوخ است و حنظله که نامش مرا به یاد حنظله غسیل الملائکه می اندازد.اصلا آدم با آنها حساس غریبی و دلتنگی نمی کند.
وقتی به پایگاهشان رفتم داشتند از کشف جدیدیشان صحبت می کردند. بک غار زیرزمینی امن و دنج که محل اختفای گروه پژاک است.با شور و شق مشغول شنیدن موقعیت غار شدم. نمی دانم چه شد, که ناگاه به ذهنشان رسید مرا نیز برای بازدید به محل ببرند.نتوانستم جلوی کنجکاوی های خود را بگیرم. با پاسخ مثبت من بعد از برگزاری نماز ظهر و عصر, آماده ی حرکت به سمت مخفیگاه پژاک شدیم.
ماه رمضان است و بچه ها با شکم گرسنه , یک کوه پیمایی سه چهار ساعته در پیش دارند, ولی این کوه پیمایی ها برای گردان صابرین که همگی شان تکاورند از آب خورن هم راحت تر است. نگرانی آنها توش و توان من بود.آیا می توانستم پا به پای آنها سختی ها و خطرات را پشت سر بگذارم و حرکت کنم؟ علاوه بر خطرات طبیعی از جمله سختی راه و سرمای هوا,خطر کمین دشمن نیز دور از ذهن نبود. از آنجا که نمی دانستم قرار است به چنین کوه پیمایی سختی بروم لباس گرم و کلاه با خود نبرده بودم. سید رضا طاهر , با دستکش ,کلاه ,جوراب و اسلحه اش مرا مجهز کرد و خودش با کمترین امکانات حرکت نمود...
( کتاب از حاج ابراهیم تا خان طومان / صفحه 221 و 222 )