حبیب لشکر
حبیب لشکر
کد محصول (448821)
کتاب"حبیب لشکر" خاطرات مدافع حرم سردار شهید سید حلال حبیب الله پور به قلم مصیب معصومیان
اطلاعات بیشتر
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
وقتی میرفت مسجد، حواسش بود که پا روی کفش کسی نگذارد .کفشش را آنجا که خالی بود در میآورد .به ما هم سفارش می کرد مراقب باشیم کفش و دمپایی کسی را لگد نکنیم. اعتقاد داشت روز قیامت باید پاسخگوی این بیتوجهیها هم باشیم. اگر در وسیله نقلیه عمومی مثل اتوبوس نشسته بود، پیرمرد و پیرزنی میدید پا میشد و جایش را به آن شخص می داد. بعد از شهادتش افرادی می آمدند و از کمک های پنهانی او گفتند و گریستند. زمانی که دور هم بودیم حواسمان به نگاه های تند و تیز جلال هم بود .جرات نمیکردیم پشت سرکسی حرف بزنیم. واکنش نشان میداد و تذکر میداد. به همه ریز و درشت های اخلاقی مقید بود .میگفتیم جلال، سخت نگیر حرفی که زدیم غیبت نبود. میگفت :سری که درد نمیکنه، دستمال نمیبندن .به جای این حرف های بی سر و ته و بینتیجه استغفار کنید ،صلوات بفرستید و ذکر بگید .حرف خودتون رو بزنید .با ماشین اداره به هیچ وجه برای خانواده کاری انجام نمی داد. حتی اگر مسیر دانشگاه بچه ها با مسیرش یکی بود. حلال و حرام برایش مهم بود. نماز شب را جلال به من یاد داد .حرفشان برایم حجت بود. هر چه می گفت قبول میکردم. به من میگفت دو رکعت به نیت نماز شب بخوان قبوله. خودم هم میدانستم هرچقدر توضیح بدهد نماز شب را یاد نمیگیرم .
برگرفته از صفحه 30 و 31 کتاب