با تو می مانم
با تو می مانم
کد محصول (448902)
کتاب"با تو می مانم" زندگی داستانی شهید مدافع حرم،هادی باغبانی به روایت مریم مهدی پور،همسر شهید
اطلاعات بیشتر
هادی که رفت مریم میدانست که چه بخواهد و چه نخواهد باید دوری او را تحمل کند. میخواست اصلا به روی خودش هم نیاورد که هادی نیست، از همان شب اول خوابهای آشفته می دید. گاهی خواب میدید که هادی به سختی مجروح شده است. یا خودش را میدید که در راهروهای بیمارستان از این سو به آن سو می دود. گاهی می دهد که بالای سر هادی نشسته و هادی به او میگوید باید صبور باشد و گریه نکند .مریم این خواب ها را هیچ وقت برای کسی تعریف نمی کر و تمام بار وحشتش را خودش به دوش می کشید. گاهی در منزل پدر خودش بود و گاهی در منزل پدر هادی. همه در حد توانشان با او همراهی میکردند تا دوری از هادی را بهتر تحمل کند. همان روز بعد از رفتن هادی آقا اسماعیل برادر هادی پیشنهاد داد که با هم به رویان بروند؛ اما مریم مریم دوست نداشت با آنها برود .اصلا دلش نبود .عادت نداشت بدون هادی جایی برود...
برگرفته از صفحه 111 و 112