دو خواهر
دو خواهر
کد محصول (449006)
کتاب"دو خواهر"داستان پدری با دو دخترش در سفر جهادی به سوریه به قلم آسنه سیرستاد و ترجمه الهام سادات یاسینی
اطلاعات بیشتر
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
صادق و سارا در نوعی ابهام و گیجی زندگی میکردند. صادق تمام روز را می خوابید و سارا تمام شب گریه میکرد. بیهدف روزها را سپری می کردند، خودشان را حبس کرده بودند و در تنهایی تلخی روزگار می گذراندند. گاهی حتی به مغازه می رفتند اما نمی دانستند واقعاً چه میخواهند و چرا به آنجا رفتند! کم کم از هم دور شدند، همه چیز به نظر حل نشدنی می آمد، بد اخلاق شده بودند. آنها که همیشه همراهم به سوی جهت یکسان حرکت میکردند، حالا راه شان از هم جدا شده بود. سارا شنید چند جوان نروژی که به سوریه رفته بودند، به خانه بازگشتند. درباره بچه هایی شنید نجات یافته بودند. دوستان گفتند خانوادههای سوئدی از دولت کمک گرفتند تا فرزندانشان را از خاک سوریه خارج کنند. حتی دولت سوئد به خانوادهها پول، بلیت و گذرنامه داده بود و از آنها حمایت میکرد تا در ترکیه بمانند و فرزندانشان را به خانه برگردانند. سارا به صادق گفت :
_می خوام گذرنامه نروژی ام را بردارم و به سوئد مهاجرت کنم. او نروژ را مقصر میدانست؛ زیرا دولت البته پلیس کمکاری کردند، آنها باید سر مرز جلوی دخترها را میگرفتند. دخترها بی تقصیرند، زیرا دخترها نباید به راحتی از کشور خارج شوند. جسم صادق در نروژ بود اما روحش در سوریه. هنوز در مرخصی بود، هنوز نمی توانست کار کند، البته نه فقط به خاطر آسیب دیدگی شانه.
شب ها بیدار بود، سیگار دود میکرد، گاهی هم که خوابش میبرد کابوس می دید؛ می دید که دوباره در آن زندان انفرادی اسیر شده و می خواهند او را با چاقو بکشند. به دنبال دخترانش می دود اما آنها از او فرار میکنند...
برگرفته از صفحه 222 و 223 کتاب