بیست و هفت روز و یک لبخند
کد محصول (449119)
کتاب"بیست و هفت روز و یک لبخند"
روایتی از زندگی شهید مدافع حرم بابک نوری هریس
اطلاعات بیشتر
از بیسیم صدایی می آید. زارع، گوشی را محکمتر به گوشش می چسباند. هنوز صدای سوت خمپاره در سرش است. اخم های سرهنگ زارع در هم می رود. دستانش مشت می شوند و به پا کوبیده می شوند. راننده، متوجه تغییر حالتش می شود: اتفاقی افتاده، حاجی؟
سر تکان میدهد :نه.
آمبولانسی، بر خلاف مسیر حرکت ماشین شان، از کنارشان رد می شود. صدای آن ور بیسیم، توی مغزش می پیچد: یکی از افراد ما کد خورده. نیروهای مستقر پای سه قله کد خورده ان!
چشمانش را میبندد. دیگر نمیخواهد بیابان اطرافش را ببیند. خوشحالی چند دقیقه ی پیش بابت پیشروی کاملا از بین رفته. صدای خوردن چیزی به شیشه می آید. به کندی پلک بالا می دهد. صاف می نشیند. بابک است؛ با همان لبخند همیشگی. شرم دیشب هنوز توی نگاهش است. _من شهید میشم، حاجی!
برگرفته از صفحه 191 و 192