مسافر دمشق
کد محصول (492467)
کتاب "مسافر دمشق" روایت داستانی و متفاوت از مدافعان حرم
به قلم فاطمه عرب اسدی
اطلاعات بیشتر
راوی با سرک کشیدن به زندگی خصوصی و سبک زندگی چند جوان مدافع حرم که در دمشق باهم آشنا شدهاند، قصد دارد بهجای مبارزات برونمرزی، گوشههایی از زندگی خصوصی آنها را به تصویر بکشد. نویسنده هرازگاهی درمورد حضرت زینب(س) که مسافر حقیقی دمشق است، دلمویههایی را میآورد. در پایان خود راوی مسافر دمشق میشود.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
مثل عقربه ی ساعت، چسبیده بودم به فرش و دور خودم میچرخیدم. با دست راست، فرش را جارو دستی میکشیدم و با دست چپ خودم را مثل ژیمناستیک کارها می چرخاندم. همین که خیالم از جاروی دانه های شکر روی قالی راحت شد سرم را گرفتم بالا تا نفس راحتی بکشم که دیدم یک کپه شکر آن طرف فرش خودنمایی میکند. از همان اول باید جاروبرقی را می آوردم. این را با غرغر به خودم میگویم. لوله جاروبرقی را نصب کردم. آمدم سیمش را بیرون بکشم و بزنم به پریز برق که دیدم سیم قصد بیرون آمدن از غلافش را ندارد. کمی با فشار سیم را کشیدم؛ اما فایده ای نداشت. یاد این جمله ی گهربار فاطمه افتادم که میگفت: «تو مرد روزهای سختی علی جان! این را از خلاقیت فهمیدم». ناگهان فکری به ذهنم خطور کرد. یک لگن از داخل کابینت آوردم و در فاصله کوتاهی از کپه ی شکر قرارش دادم. بعد طی حرکتی انتحاری لای فرش را بلند کردم و تمام شکر ها را ریختم داخل لگن. حتی یک دانه شکر هم روی فرش باقی نماند. خانه بی زن مثل...؛ اصلاً خانه بی زن به هیچ چیزی شباهت ندارد.
برگرفته از صفحه 73 کتاب