اطلاعات بیشتر
کتاب "کوچه باغ انار؛ به ماندنم عادت نکن" روایتی ادبی از زندگی شهید مدافع حرم، سید احسان میرسیار بر اساس خاطرات سیده فاطمه میرکریم پور، همسر شهید
در بخشی از کتاب می خوانیم:
شب است و کوچه سوت و کورتر از هر وقت دیگر. با صدایی که از بیرون خانه می‌آید یقین پیدا میکنم که ایمان دارد ماشین احسان را مقابل خانه پارک می‌کند. لحظه‌ای بعد زنگ خانه به صدا در می‌آید و ایمان وارد حیاط می شود. سوئیچ را می‌گیرم، انگشتر و پلاک احسان را نیز به من می‌دهد.
_اینا را گذاشته بود توی ماشین. بیرون نباشه بهتره.
و می‌رود. فکرم مشغول می‌شود و فراموش میکنم از ایمان تشکر کنم. به این فکر میکنم که چرا احسان چنین کاری کرده؟ آیا صرفاً عجله داشته، یا؟
یکهو دلم می‌گیرد و تمام غم‌های عالم را در دلم احساس میکنم. وارد خانه می‌شوم و تا چشمم به بچه‌ها می‌افتد، بغض شروع می‌کند به چنگ انداختن به گلویم. با خودم می‌گویم:
«احسان رفت و حسرت خداحافظی با خودش رو به دل من و بچه‌ها گذاشت.»
برگرفته از صفحه 132 کتاب
مشخصات
