کبریت احمر فی شرایط المنبر
کد محصول (447560)
کتاب کبریت احمر فی شرایط المنبر به قلم آیت الله محمدباقر بیرجندی
اطلاعات بیشتر
در تمدن اسلامی خطبا و سخندانان زبده ای داریم چون شیخ صدوق , شیخ مفید و شیخ طوسی و پسرش که کتب امالی آنها فراهم آمده ازمجالس وعظشان بوده است. در اوایل صفویه خطابه با وجود سخنرانان آگاه و عالم رونق گرفت اما در اواخر دوره صفویه با کناره گیری علما از وعظ و منبر این مسند به دست بی سوادان افتاد و نتوانستند جایگاه منبر را حفظ کنند و کم کم عقاید باطل به منابر و از آنجا به کتاب ها راه یافت. این آسیب از حوزه عقاید به حوزه های تاریخ و شرح احوال ائمه و فضایل و مناقب ایشان و بیشتر به مقاتل آنها سرایت کرد.از واسط قاجار آسیب شناسی در این زمینه با رویکرد علما به جایگاه منبر آغاز شد.از اولین کسانی که به نقد پرداختند شیخ عبدالحسین تهرانی استاد حاج میرزا حسین نوری بوده است در مکتب میرزا حسین نوری حاج شیخ عباس قمی و محمد باقر بیرجندی بهترین شاگردان او بودند.که همان دغدغه ها و آسیب شناسی ها در آثار آنها نیز وجود دارد.آنچه پیش رو دارید کتابی است در زمینه آداب شرایط و اصول خطابه و موعظه از مرحوم آیت الله محمدباقر بیرجندی. وی به بررسی کتاب های مقتل و نقد برخی ناهنجاری ها در حوزه نقل مقاتل و ذکر مصایب اهلبیت علیهم السلام پرداخته است. وی در این کتاب راه استاد خود را پیش گرفته و کار او را کامل تر کرده است.
این کتاب از سه بخش تشکل شده است
مقاله اول در زمینه شرایط وعظ و واعظ و منبر و مستمع است که در نوع خود کاری بدیع و گسترده است
مقاله دوم سی مجلس و یک خاتمه در موضوعات مختلف است
مقاله سوم رساله ای است در شرح احوال حضرت عباس بن امیرالمومنین علیمها السلام
در بخشی ازاین کتاب می خوانیم:
نادرشاه در محضر امیرالمومنین
و از بعض ثقات روایت کرده اند که او گفت:« شنیدم از سید اورع اتقی, سید باقر خلخالی که فرمود:در خواب دیدم که کرسی از نور گذارده شده در صحن نجف اشرف, و حضرت امیرالمومنین علیه السلام برآن نشستند و در اطراف آن حضرت , مردان نورانی بودند و مطیع بودند آن سرور را, در امر و نهی او. پس فرمودند که: بیاورید این مرد را. پس رفتند و نادرشاه را آوردند. حضرت به او عتاب فرمودند که: چنین و چنان کردی, و او به زمین نگاه می کرد و مثل میت بود و بدنش می لرزید, تا آنکه آن حضرت فارغ شد از عتاب; آنگاه نادرشاه سر را بلند کرد; عرض کرد: آیا اذن می فرمایی که کلام مختصری عرض کنم؟ چون اذن یافت, عرض کرد: یا امیرالمومنین! من مقرم به کثرت ذنوب خود, و لیکن یک کاری که کردم که مثل مسمار است در چشم نصاب و دشمنان شیعیان شما, که عمارت این بقعه مبارکه باشد و طلاکاری آن.
سپس آن حضرت التفات فرمود به آن اشخاص و اطراف خود و فرمود:« قد صدق الرجل »پس فرمود: ببرید او را به مکانی که به ازای این عمل برای او مهیا شده است.
سید می گوید:من رفتم در عالم رویا که ببینم آن مکان را, پس مکانی دیدم که قادر بر وصف او نیستم و دیدم نادر را, که مخلع است به ثیاب فاخره و بر تخت سلطنت است و او را تهنیت گفتم به آن کرامت و گفتم: از فراست و جواب تو تعجب کردم. گفت: عرض نکردم به امیرالمومنین علیه السلام مگر حق و صدق را».
(کتاب کبریت احمر / صفحه 165 )