سبد خرید شما خالی است

در کوی بی نشانها

کد محصول (448954)

(11)

کتاب " در کوی بی نشانها" سیری در زندگانی آیت الله محمدجواد انصاری همدانی تالیف مصطفی کرمی نژاد

زمان باقی مانده
135,000 تومان
121,500 تومان

اطلاعات بیشتر

در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:

حضرت آیت الله انصاری نه تنها خود چنین بود بلکه شاگردانش نیز به جز علم توحید نظری به غیر الله نداشتند، حضرت آیت الله نجابت می فرمود: چنان از علم توحید محفوظ بودیم که به علوم مادون علم توحید هیچ رغبت نداشتیم( چون که صد آمد نود هم پیش ماست) می فرمود: روزی در نجف اشرف در معیت عده ای  از رفقا از جمله مرحوم شهید آیت الله دستغیب پس از زیارت از درب حرم مطهر حضرت امیر علیه السلام خارج می‌شدیم که دیدیم پیر مردی با محاسن سفید و عمامه  و عبا و قبا نعلین سفید گوشه ای نشسته و با فرد مکلایی در حال جر و بحث بر سر مثنوی مولوی می باشد. پیرمرد از مثنوی حمایت می‌کرد و آن فرد به آن اهانت می نبود فرمودند: آمدیم و به کناری نشستیم و یکی از دوستان را فرستادیم که از وی دعوت کند در جمع ما حاضر شود پس از چند لحظه آن دوست محترم به همراه پیرمرد بازگشت، به وی احترام کردیم و از احوالش استنطاق نمودیم گفت: من در جوانی زحمات و ریاضات شرعیه زیادی را متحمل شدم تا اینکه روزی حضرت صادق علیه السلام را در عالم مکاشفه دیدم که فرمودند: «هر چه میخواهی بگو که تو نزد ما حاجت روا هستی» گفت: عرض کردم آقا دو چیز از شما تقاضا دارم یکی ممری برای معاش و دیگر اینکه عالم به علم جفر شوم. حضرت فرمودند: آنچه خواستی به تو دادیم و سپس گفت حال پیر شدم و تقدیرم بالا رفته و قرار است فردا بعدازظهر بمیرم و می‌خواستم علم جعفر مرا به فرد صالحی بدهم، به شرط آنکه امورات کفن و دفن را متقبل شود. مرحوم آیت الله نجابت فرمود: من قبول نکردم متعاقباً پیرمرد همان صحبت را با مرحوم شهید دستغیب کرد وآن مرحوم نیز از قبولش اباء نمود به همین منوال به یکی دو نفر از همراهان پیشنهاد نمود ولی کسی قبول نکرد  سپس از تاملی بنمود و گفت از شما فرد لایقی را به من معرفی کنید مرحوم استاد می فرمود: من و مرحوم شهید دستغیب فرزند یکی از بزرگان را که پدرش حق استادی در هر دوی ما داشت معرفی نمودیم پیرمرد پس از لحظه ای تامل در حالی که با انگشتان شمارشی کرد گفت این فرد سید، جوان و بزرگ زاده است ولی کمی بد اخلاق است و من جفرم  را به او نمی دهم اگر ممکن است فرد دیگری را معرفی کنید. مرحوم نجابت می‌فرمود بلاخره یکی از سادات مجتهد و متقی نجفی که دارای سن و سال قابل توجهی بود به او پیشنهاد شد پیرمرد این بار نیز مانند قبل هم مکثی نمود و گفت این فرد سید است و بزرگ و بزرگ زاده می باشد من حاضرم جفرم را به او بدهم بعد  یکی از دوستان او را به خانه سید مورد نظر هدایت کرد و فردا بعد از ظهر که بعضی از دوستان قضیه را دنبال کرده بودند معلوم شد آن پیرمرد در خانه همان صسید دار فانی را وداع گفته است. مرحوم استاد نجابت بعد از نقل این حادثه تاملی فرمودند و گفتند: «تعجب از اینجاست آن پیرمرد که  دستش به دامن حضرت صادق علیه السلام رسید و آن حضرت به وی فرمود هرچه میخواهی بگو چرا از آن حضرت بالاتر از جفر را نخواست و معرفت خداوند تعالی را طلب ننمود.»
برگرفته از صفحه 47 و 49 کتاب

مشخصات

مشخصات محصول
نویسنده
مصطفی کرمی نژاد
انتشارات
نهاوندی
موضوع
سرگذشتنامه
شابک
964-6388-04-3
تعداد صفحات
160 صفحه
سایز
رقعی
نوع جلد
شومیز (معمولی)

دیدگاه ها (0)