حریم
حریم
کد محصول (447324)
رمان"حریم"به قلم صادق کرمیار
اطلاعات بیشتر
کتاب"حریم"به قلم صادق کرمیار قصه ی مردی به نام شمس را روایت می کند.شمس که تربیت شده ی مادری مذهبی است، اتفاق ناگواری دامن گیر او می شود و ...
نویسنده در مقدمه ی این کتاب آورده است:شاید برخی از خوانندگان عزیز این کتاب تصور کنند،داستان یعنی دروغ،یعنی اغراق،یعنی یک کلاغ چهل کلاغ،اما باور بفرمایید،داستان آقای شمس به طرز کاملا غیر قابل باوری،مو به مو اتفاق افتاده.با این حال،اگر حرف مرا قبول ندارید،خودتان بخوانید.با دقت سطر به سطر کتاب را بخوانید و چنانچه یک کلمه دروغ در آن دیدید،دیگر نخوانید...
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
امیر شروع به خواندن نامه می کند:...
در این نوزده سال عمر،جز گرفتاری و سختی و تنگنا در این دنیای بی مقدار،چیزی ندیدم و نمی شناسم.
از زلزله ای که در بم جان پدرم را گرفت تا بی کسی ها و تنهایی ها،که جز خداوند همدمی نداشتم.و چه همدمی برتر از آن که بیش از مادر دوستم می دارد و در هر خوشی و ناخوشی حضورش در کنارم چنان آشکار بوده که هرگز پیش کسی از دردهایم نگفته ام و هرگز از کسی سر سوزن کمکی نخواسته ام.دردها و رنج هایم را در سینه نگه داشتم تا در چنین روزی سفره ی دلم را برای کسی باز کنم که مرهم زخم هایم است و آرام بخش دردهایم.و حالا که برایتان می نویسم،نمی دانم از کدام درد و رنج بنویسم؟
از مادری که سال هاست همه ی تحقیرها و سختی ها و گرفتاری ها را تحمل کرده تا من تحقیر نشوم تا من سختی نکشم.چشم و دلش را به روی تمام کامیابی های این دنیا بسته تا مرا کام روا کند. و حالا که چهل سال عمر را پشت سر گذاشته،تازه آوارگی هایش آغاز شده است.از خانه و کاشانه جوابش کرده اند و او بازهم نگران و دلواپس دختر دردانه اش به مشهد آمده تا بار دیگر چون سال ها پیش،امام غریبان را به وکالت خویش گیرد که ترید ندارد،شما بهترین وکیل هستید.اینک این شما و این زنی غریب و تنها و دختری یتیم و امیدوار با فضلی که بی پایان است و کرم و جودی که جز در میان خاندان تان در نزد هیچ کریم و جوادی نیست.
یا امام مهربانی!
اسم اعظمی از پروردگارت بخوان تا به گوشه ی چشمی،از دریای بیکران جودش ذره ای نیز سهم این بنده ی گناهکار شود.السلام علیک یا غریب الغربا.
(کتاب حریم/صفحه 171)