رهش
کد محصول (447707)
کتاب "رهش" رمانی به قلم رضا امیرخانی
اطلاعات بیشتر
کتاب رهش جدیدترن رمان رضا امیرخانی است . او در این رمان موضوع توسعه شهری را دستمایه قرار داده و تاثیرات آن را بر عرصه های زندگی انسان معاصر در قالب داستان زوجی معمار در تهران امروز به تصویر می کشد. او به گفته خودش این رمان را در اسنپ نوشه است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
_ اول ش شهر همین جور بود که تو ساختی. همه خانه ها بزرگ و حیاط دار و کنار هم. اما حالا شهر این جور شده است...
یکی یکی جعبه را برمی دارم و می ایستانم. حالا جعبه ها پای دار نیستند, اما تصویری می سازد از یک کوچه نونوارشده در تهران. ایلیا خوش ش می آید.
_ پس شهر این جوری می شود به جای آن جوری!
می خندم. می گوید این جوری تعداد آدم ها هم بیشتر می شود. می گویم آن وقت اتومبیل هاشان هم بیشتر می شود. ایلیا می گوید:
_ آن وقت باید یک طبقه دیگر هم پل بزنیم که بشود سه طبقه اتوبان!
علا حساس می شود. مهم ترین پروژه دوره ی مدیریتی شان را انگار داریم مسخره می کنیم. ایلیا می گوید:
آن وقت یک حاجی بود یک گربه داشت, گربه ش را خیلی دوست می داشت ...
علا می پرد وسط شعرخوانی ایلیا:
گربه اش را کشت؟ این شعر مناسب شما نیست ...بوی خون می دهد. به من نمی گوید. اما حالا می فهمم که « آخ اگه بارون بزنه ...» هم بوی خون میدهد. زیر لب می خوانم ش انگار. علا چیزی نمی گوید. خودش را دوباره سرگرم پیامک ها نشان می دهد و به ایلیا اشاره می کند که آرام تر.ایلیا ساکت می شود. یکی از جعبه دست مال ها را می خواباند و می گوید:
_ خانه ی ما هنوز صاف است و سیخ نشده است!
بعد یک جعبه دیگر را می خواباند و می برد سر کوچه و راه ش می اندازد و می گوید:
_ قانیا این جور آمد تو کوچه! من خواستم باش تصادف نکنم, افتادم تو جو!
خودش را با انگشتان دست چپ نشان می دهد و ماشین ورودی را با یک جعبه دستمال . بعد می گوید:
_ تازه اصلا قانیا نیامد سمت من! پیچید تو پارکینگ بغلی...
( کتاب رهش / صفحه 74 )