7 جن
کد محصول (447737)
کتاب " 7 جن " رمانی است متفاوت در ژانر وحشت به قلم امید کوره چی
اطلاعات بیشتر
نویسنده کتاب 7 جن با استفاده از مستندات و بررسی 1000 نسخه قدیمی, این رمان را نوشته است. این رمان اثری است در حوزه ادبیات فانتزی و درون مایه علوم غریبه . 7 جن در ژانر وحشت است و از زبان اول شخص روایت می شودو شما را به دنیای اجنه و جادوگران می برد رمان داستان شخصی است که به دلایلی با 7 جن روبرو می شود و با آنان به کارزار می پردازد که ماجراهای جذابی را برای اهل مطالعه ژانر وحشت رقم می زند.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
_ولش می کنم دختره رو, ولش می کنم عهد می کنم, بذار برم! اگه نذاری برم دختره هم با من می میره!
هیچ انسان عاقلی جن نیم سوخته ای را رها نمی کند, چون قطعا روزی جایی خِرت را می چسبد. چه طور ممکن است دیوی که به خاطر آتش گرفتن اسمش پدر نازنین را درآورده, به خاطر آتش گرفتن تنش از من بگذرد! رحیمی کشان کشان خودش را رساند به من و با عجز گفت:
_نازنینم داره می سوزه!
وقتش نبود برای مرد بیچاره بگویم جن ها موقع مردن هم دست از دروغگویی برنمی دارند, انگار دروغ خدایشان است که هیچ جوره نمی توانند بی خیالش شوند. دوباره با صدای بلندی گفتم:
_ کفاک ما بی کفاک الکاف کربته یا کوبه کان یحکی کوکب الفلکی.
ناگهان دیو زبانه کشید و آتش تمام اتاق را پر کرد و نازنین چنان جیغی کشید که رحیمی بی اختیار گوش هایش را گرفت, و بعد دود سیاهی تمام اتاق را پر کرد و بوی گند دیو سوخته همه جا را فرا گرفت. نازنین بی هوش افتاد روی زمین بدون اینکه حتی ذره ای از تنش سوخته باشد. و تقدیر من با سوختن اولین جن بدبخت آغاز شد.
چه قدر زیباست این که دوباره متولد شوی, این که از همه چیزها رها شوی و به خودت بیایی و ببینی به عالم بالاتری دست پیدا کرده ای, بالاتر از شهوت قدرت و لذت ثروت, که واصل شدن به عشق از همه چیز بالاتر است, و اگر مرگ که تولد دوباره است و ادامه راه انسان به سوی ابدیت به همین زیبایی باشد, حاضرم به جان بپذیرمش.
تمام مسیر درون ماشین میرانا, چشم هایم را بستم و وزش باد را روی صورتم حس کردم. هرچند یک روزی می شد که از خانقاه رها شده و به خانه ریاحی و منزل رحیمی رفته بودم , اما به خدا قسم تا وقتی که شهمورش را نکشته بودم این حس زیبا را نداشتم. تازه می فهمم آزاد آفریده شدن چه لذتی دارد و اگر انسان در تولدش آزاد نباشد, تولد ادامه مردگی های مکرر استو حالا بعد از دو سال واقعا حس می کردم دوباره به دنیا آمده ام. خیابان ها را که دیدم, مردم را که دیدم, بیشتر شیفته خدایی شدم که این همه به انسان شرافت داده بود.
خودم را سپردم به موسیقی بی کلام و اتومبیل مثل کبوتر سفید پر کشید در امتداد بزرگراه به ناگاه شدم از وابستگی خودیت.
( کتاب 7 جن / صفحه 66 و 71 )