ادواردو
کد محصول (447875)
کتاب" ادواردو" رمانی است درباره ادواردو آنیلی ایتالیایی به قلم بهزاد دانشگر
اطلاعات بیشتر
داستان این رمان برگرفته از زندگی پسر سناتور آنیلی , سرمایه دار بزرگ ایتالیایی و صاحب کارخانه های ماشین سازی متعددی از جمله فیات است. رمان از انتهای داستان یعنی مرگ ادواردو آغاز می شود. این رمان سه خط داستانی را دنبال می کند. داستان اول مربوط به خود ادواردو, چگونگی مسلمان شدن و سپس شیعه شدنش, دوستان و ظلم مافیای صهیونیستی بر او است. شاید کمتر کسی بداند که ادواردو که پس از شیعه شدن نام مهدی را برای خود برگزیده بود با خواندن ترجمه انگلیسی قرآن به اسلام روی آورد و همچنین در سفر به ایران با حضرت امام خمینی رحمة الله علیه دیدار داشته است. داستان دوم گروهی مستندساز ایرانی هستند که به ایتالیا می روند و حوادث برایشان رقم می خورد. داستان سوم حوادثی است که برای یک خبرنگار ایتالیایی است که در کشور خود به دنبال کشف حقیقت می گردد. این سه خط داستانی در انتهای کتاب به هم می رسند.
در بخشی از این رمان می خوانیم:
جوآنّی به سلطانی نگاه کرد :
ـ ببینم شما این اتهام را قبول دارید؟
ـ چه اتهامی ؟
ـ این که دست اندر کار خرید و فروش یا قاچاق اسلحه هستید؟
سالطانی یک هو از جا در رفت:
ـ کجا؟ ...کجا چنین چیزی نوشته؟
ـ جوآنّی نشانش داد و سلطانی برگه را از دست جوآنی کشید. دوباره نگاه کرد بعد نگاه کرد به دوستانش. عبادی همانی که شکل رزمنده های جنگ ایران و عراق بود یک چیزی از سلطانی پرسید. دوستش چیزی نگفت. بعد آن یکی که انگار کارگردان بود بازوی سلطانی را چنگ زد. ترس و نگرانی داشت از چشمانش بیرون می ریخت. سلطانی به دوستانش چیزی گفت. آنها هم با نگرانی برگه دادگاه را از دست سلطانی قاپ زدند, بعد به برگه ای نگاه کردند که چیزی ازآن سر در نمی آوردند.بعد یکی دو تاشان یک چیزی گفتند و خندیدند.
سلطانی هم انگار خنده اش گرفت . چرخید طرف جوآنیِ
ـ دوستم می گوید اگر واقعا ما قاچاقچی اسلحه بودیم, پس چرا اینقدر زود آزادمان کردند؟ یعنی قانون شما این قدر بخشنده و دل رحم است یا با غیر ایتالیایی ها این قدر مهربان اند؟
اول آنجلا خندید و بعد جوآنّی هم خودش را رها کرد تا بخندد. سلطانی یک بار دیگر کیف دستی اش را جلو کشید. این با ر دو سه تا کاغذ دیگر بیرون آورد. یکی اش را جدا کرد و داد دست جوآنّی که چیزی ازآن سر در نمی آورد.
ـ فارسی است؟
ـ بخشی از خاطرات کسی است که شاید شما نشناسی اش; اما پیش از این رئیس مجلس و رئیس جمهور ایران بوده . الان کتاب خاطراتش چاپ می شود.
ـ خب؟
توی این قسمت دارد از از یک دیدارش با آیت الله خمینی تعریف می کند. می گوید آن روز که آنها پیش آیت الله خمینی بوده اند پسر کارخانه دار بزرگ ایتالیا که مالک فیات است آمده بوده دیدن آیت الله خمینی و با ایشان درباره مشکلات دانشجویان مسلمان ساکن اروپا هم گفت و گوهایی داشته اند...
( رمان ادواردو / صفحه 315 )