اطلاعات بیشتر
کتاب حاضر به زندگینامه شهید ابوتراب عاشوری در قالب داستان می پردازد. ایشان که در سال 1312 زاده روستای حیدری از توابع شهرستان دشتی بوشهر سال 1312 بود. حجت الاسلام عاشوری از پیشتازان مبارزه علیه رژیم شاه در بوشهر بود که توسط عوامل این رژیم هنگام وضو گرفتن با شلیک شش گلوله به شهادت رسیدند.پیکر ایشان در شهر چغاد که در آن زمان روستایی بود در حسینیه ای که توسط خود ایشان ساخته شده بودند به خاک سپرده شد.
این کتاب در 4 فصل تنظیم شده است
فصل اول کودکی
فصل دوم نوجوانی
فصل سوم جوانی
فصل چهارم دست نوشته های شهید
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
نام پدر؟
ـ عباس
ـ شغل؟
واعظ
ـ متاهل; دارای 3 پسر و 3 دختر.
چشم های مامور ساواک پر از خشم شده بود و مرتب سبیل پر پشتش را می چرخاند. صورتش عرق کرده بود و نزدیک بود منفجر شود. پشت سر هم سیگار روشن می کرد; اما حاج تراب خیلی آرام روی صندلی نشسته بود و در دلش ذکر می گفت.
ـ کهیعص کفّت. حم عسق حمت. و عنت الوجوه للحی القیوم و قد خاب من حمل ظلما.
آین آیات را می خواند و از شر ظالمان به خدا پناه می برد.
دهانش خشک شده بود و زبانش را به سختی تکان می داد. سرباز جوانی پشت دستگاه تایپ نشسته بود و اظهارات مامور ساواک را تایپ می کرد. گاهی زیرچشمی به شیخ نگاهی می انداخت, چشم هایش پر از سوال بود.
ـ علت تشکیل پرونده, از وعاظ افراطی است. طبق سوابق موجود به استناد اطلاعات رسیده در سال 45 ابوتراب عاشوری روی منابر خود در بحرین سخنانی علیه مقامات و مصالح مملکتی ایراد نموده که به همین سبب از وی تعهدی کتبی گرفته شده که من بعد به هیچ وجه مطالبی برخلاف سیاست و رژیم مملکت بیان ننماید.
( کتاب نجوای رود / صفحه 124 )
