پری دخت
کد محصول (448171)
کتاب"پری دخت"
به قلم حامد عسکری
اطلاعات بیشتر
حامد عسکری نویسنده خوش ذوق این کتاب در مقدمه آورده است:
سید محمود و پریدخت ساکن طهران هستند. سید محمود را فرستاده ام پاریس برای تلمذ طبابت و پریدخت را چشم انتظارش گذاشتم. هر دو از دوری هم می سوزند و کلمه به کلمه ی این نامه ها راوی این سوختن است. در این فراق چندین ماهه، این نامه ها بین این دو نفر رد و بدل شده است و بعد هم هردویشان توی تاریخ این سرزمین گم شده اند.
امر خطیر عاشقی فقره ای است که این روزها یا یادمان رفته یا از روی نسخه فرنگی اش تقلید می کنیم.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
آقا سید محمودم!دردت به جان پری بیاید.خواب بد دیدیم.به بیگم باجی گفتیم،گفت برو توی عمارت برای آب روان تعریف کن.خواب زن،چپ است.دل،بد مکن.عزیز در سفر داری،خیالاتی شده ای.می بینید آقا سید،فراقتان چه به روزمان آورده؟شبی نیست که بی نوشیدن جوشانده ی گل گاوزبان و بهارنارنج بخوابیم.«اگر به دست من افتد،فراق را بکشم».چندین مرتبه است لا ینقطع کاغذ می نویسیم،جواب،مرسول نمی دارید.رحم و مروتی به خرج دهید که جوانمردی،صفت زورخانه دیده است.در عالم خواب دیدیم درباغی به تفرج مشغول بودیم،دق الباب کردند،تا برسیم درباغ باز شد.ارابه ای چهار اسبه بود که بر کالسکه اش شما بودید و زنی موبور فرنگی که خنده می کرد و ساعد جنابتان را گرفته بود.فقط خدا می داند چه بر من گذشت.ناگهان،آسمان تیره و تار گشت و باغ از هیاهوی کلاغان لبریز.کلاغ ها،شوم می خواندند.چهار اسب شیهه کشیدند و سم کوبیدند و رم کردند.کلاغ ها بر سر اسب ها هوریز کردند و چشم از حدقه ی اسبان به منقار بیرون کشیدند.قیامتی بود آقا سید!اسب های کور،افسار گسیختند و در باغ به تاخت مشغول شدند.دخترک موبور فرنگی از کالسکه بیرون افتاد و جنابتان چکمه تان به رکاب کالسکه گیر کرده و در تاخت اسب ها بر زمین کشیده می شدید.ما مدام و لا ینقطع یا فاطمه و یا اباالفضل می گفتیم و زن موبور ناله می کرد چون زنان شوی مرده.کالسکه در انبوه درختان گم شد و من بودم و زن فرنگی.چشم در چشم شدیم و ناگهان به فارسی گفت:چه کردی که شویم را از من گرفتی،شویم را کشتی!و مدام بر تخت سینه مان مشت می کوبید.
کاغذ بدهید سیدجان.راممان کنید.آراممان کنید.بنویسید که خواب این ضعیفه چپ بوده و هنوز،دل درگرو محبت ما دارید.بنویسید که حورالعین در نظرتان نمی آید،وقتی که ما باشیم.بنویسید که به درس و کتابت مشغولید و این ننوشتن ها،موقتی است.مدتی بود که دلخوش به همین کاغذ پرانی ها بودیم که از جبر روزگار،منقطع شد.باشد آقا سید جانم،باشد.صبوری می کنیم که صبوری کسب و پیشه ی زن است.صبوری می کند تا مقبول مردی افتد،صبوری می کند تا شوی از کار برگردد.صبوری می کند نه ماه آزگار تا بار شیشه بر زمین بگذارد.صبوری می کنیم و تاوان صبوری هرچه باشد می پردازیم،ولو به قیمت جان؛اما قرآن در ما بین،این رسمش نیست،الله این رسمش نیست.انصاف داشته باشید.
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
فدایت ،پریدخت
کتاب پری دخت/صفحه 109