دختر جمعه ها
دختر جمعه ها
کد محصول (448817)
کتاب "دختر جمعه ها" به قلم جمعی از نویسندگان
اطلاعات بیشتر
مجموعه داستانک« دختر جمعه ها »با الهام از آموزههای قرآنی گردآوری شده است. شخصیتهای قصههای «دختر جمعه ها» انسان های معمولی شبیه ما هستند و ماجراهایشان از جنس زندگی های ماست. هر داستان شناسه ای دارد: نشانی از یک آیه و یک سوره. چیزی که هم منبع الهام نویسنده بوده و هم مخاطب را دعوت می کند به مرور دوباره کتاب خدا که پر است از بهترین قصه ها.
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
حامد یک شب بعد از دستگیر شدن برادرش، همه کبوترها را برد شاهچراغ و توی صحن رها کرد. و بعد رفت پای ضریح و به آقا قول داد که همه چیز را بگذارد کنار و دور خلاف را خط بکشد. صبح روز بعد کرکره های تراشکاری را بالا زد و بعد از مدتها تعطیلی کارش را از سر گرفت. بعد از یک هفته که دوباره رونقی به کارش افتاد، شهباز زنگ زد و وسط خش خش های بیسابقهای که به جان صدای تلفن افتاده بود، گفت :که به خاطر بگیر بگیر های این چند هفته ،از سود فروش هروئین ها می گذرد. اما فردا صبح دنبال پول اصل جنس ها می آید. یعنی 45 میلیون تومان پول نقد .حامد اگرچه آن شب بعد از آمدن از شاهچراغ هروئین ها را آتش زده بو، اما به شهباز چیزی نگفت و دست و پا شکسته بهش اطمینان داد که پولش را پس می دهد .شهباز ساقی اول همه ساقی های شهر بود و گوش همه خبرچین ها را می برید و حساب هر کسی را که میخواست دورش بزند با قبرهای سینه قبرستان صاف می کرد و حالا چنین آدمی فردا صبح میآمد که طلبش را از حامد بگیرد. حامد تا صبح هزار بار مرده و زنده شد. اول تصمیم گرفت بار و بندیلش را بندد و از شهر خارج شود اما میدانست دیر یا زود گیر شهباز میافتد. بعد به این فکر کرد که شهباز را ناکار کند ،اما شهبازی هیچ وقت تنها جایی نمی رفت .سر آخر کلاه و جوراب به سر و صورت کشید و طناب و الماس شیشه بر و خمیر منفجر کننده لوله های گاو صندوق را توی کوله پشتی اش جا داد و خودش را از بام 4 همسایه مجاور رساند به تیمچه فرش فروش های بازار وکیل و شروع کرد به پایین رفتن از طناب که چشمش به گنبد فیروزهای حرم افتاد و یاد قول و قرارش پای ضریح .راه آمده را بالا رفت، طناب را باز کرد و برگشت.صبح روز بعد شهباز سر کوچه چه منزل حامد دستگیر شد.
برگرفته از صفحه 55 و 56 کتاب