مثل بیروت بود
کد محصول (448985)
کتاب"مثل بیروت بود" به قلم زهرا اسعد بلند دوست
اطلاعات بیشتر
«مثل بیروت بود» حکایت جولان است.جولانی که از «چایت را من شیرین می کنم» شروع شده است.شکست خوردگان آنجا این بار انتقام جویانی دندان تیزکرده هستند.دندان تیز کرده اند به دریدن،تا تاوان بگیرند از سارا،دانیال و مردمان این سرزمین.در این میان،زهرا دختر سردار اسماعیل،به واسطه ی دوستی با سارا،وارد مسیری پرتلاطم می شود. تلاطمی که ناجوانمردانه قربانی می گیرد،برای شخصیت هایش دو راهی های خطرناک می سازد و پرده از حقایق بر می دارد.حقایقی که دانیال را طعمه یک بازی کثیف می کند.حال چه کسی در غبار این فتنه راه راست را پیدا خواهد کرد؟
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
بوی رنگ تازه خشک شده بر روی دیوارهای منزل جدیدمان حالم را زیر و رو می کرد. این خانه نقلی در طبقه چهارم آپارتمانی نه چندان نوساز حاصل 30 سال زحمت پدر بود. حالا من، طاها، پدر و مادر هرکدام سهمی مستقل است اتاق خواب کوچک شدن داشتیم. از حس غربت مان در آن محله خلوت دلم میگرفت اما کامم به امامزاده ای شیرین بود که در همسایگی مان قرار داشت؛ امامزادهای که نور سبز چراغ هایش مهمان هرشب پنجرههای خانه بود.
برنامه یک روز در میان زیارت امامزاده بود و دلخوشی شبانه ام نوشیدن چای و تماشای شهر از پشت پنجره دلباز چهاردیواری مان. اواخر تابستان بود. آن اثر هم، مانند چند ماه گذشته، تکیه زده به دیوار امامزاده، دانه به دانه تسبیح میانداختم. غرق افکارم بودم که زمزمه دو زن توجهم را جلب کرد؛ حرفهای تکراری از شوهر و داماد فلانی یک پاسدار هستند و نانشان خفته در روغن؛ جملاتی احمقانه از دستمزد 200 میلیونی پسر حاج خانوم بابت رفتن به سوریه و سرباز اسد شدن.
به سمت منبع صدا سر چرخاندم. دو زن مسن با چادر های گلدار بودند. بازهم درونم سوخت. راستی، چرا این حجم از بی معرفتی ها برای قلب نیمه سوخته ام عادی نمی شد؟
برگرفته از صفحه 9 و 10 کتاب