آن دختر یهودی
کد محصول (449010)
کتاب" آن دختر یهودی" به قلم خوله حمدی و ترجمه اسماء خواجه زاده
اطلاعات بیشتر
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
برادر دینی ام احمد!
شکر خدا امروز خوبم. تو نمی دانی روزهای قبل چطور گذشت. در نامه قبلی گفتم از آن می تواند از این بدتر شود اما اشتباه می کردم! شاید حیله ها و سلاح های پنهان و زهرآگین مادرم را دست کم گرفته بودم! فکر میکردم فشار از طریق اعتصاب غذا تمام شده اما اتفاق بزرگتری در راه بود!
بگذار جزئیات ماجرا را برایت تعریف کنم. یک قدم مانده بود تا اسلامم کامل شود و واقعاً مسلمان شوم؛ اینکه حجابم اسلامی باشد! عکس ریما را جلوی چشمم میگذاشتم و میخواستم شبیه او شوم! میخواستم مثل و روسری بزرگ سر کنم و روسری روی سرم بگذارم. همان که پنهانش کرده بودم تا وصی اش از من نگیرد؛ اما تمام آرزوی من، دقیقا چیزی بود که مادرم را به شدت عصبانی و خشمگین کرد. می دانی که من هیچ وقت بی حجاب نبودم و حتی حجابم بیشتر از بقیه زنان یهودی بود! اما حجاب آن هم اسلامی، با دامن بلندی که زانوها را میپوشاند آتش را در قلب مادرم شعلهور کرد! هنوز هربار این صحنه جلوی چشم می آید گریه ام میگیرد. وقتی با لباس جدید از اتاق بیرون آمدم نگاه عجیب و بیسابقهای را در چشمش دیدم. شاید کینه ریشهدارش از اسلام و مسلمانان در آن لحظه او را در اندوه خو کرده بود. به طرف من پرید و محکم روسریم را برداشت و آن را روی زمین انداخت و با پا شروع کرد به لگد کردن آن. بعد مرا هل داد و روی زمین افتادم. آن وقت شروع کرد به مشت و لگد زدن به من! آن موقع فقط درد نبود! تمام دردهای دنیا یک طرف و آن اتفاق وحشتناک یک طرف.
برگرفته از صفحه 233 کتاب