عاشق داعشی من
کد محصول (449019)
کتاب"عاشق داعشی من" به قلم هاجر عبدالصمد و ترجمه مهدیه داودی
اطلاعات بیشتر
محبوبم، عمرم، نفسم لیلی!
آیا معنی اسمت را میدانی؟ سرمستی، بله من این را باور دارم. چون با عشق تو سرمست شدم و گذشته تلخ را فراموش کردم. عزیزکم!،حالا که داری این نامه را میخوانی، دوران سرمستی ما تمام شده و جنگ سخت دیگری آغاز شده است. متاسفم که در این جنگ تنهایی! اما هرگز و هیچ جا ناامید نشو و بی تابی نکن! تنها خواسته ام این بود که تو و ملک از من دور باشید تا به شما آسیبی نرسد.!برایم غصه نخور! خیالت راحت، عزیز دلم! من جایم و حالم خوب است و میتوانم یک خواب طولانی و آرام تجربه کنم، من تاوان گناهانم را داده ام و می روم، اما قلبم را پیش تو و ملک جا میگذارم؛ برای همیشه! لیلی! می خوام رازی را به تو بگویم، من با چشمانی باز خواهم مرد، چون قاتلم را میشناسم. بله! سالهای سال است که او را میشناسم، من قاتل مادرش بودم. تعجب نکن، من این را همان سالها که با ابوسیاف بودم میدانستم، ایمیل هایش برایم می آمد، حتی وقتی توی یمن بودیم، حتی وقتی به مصر برگشتیم. بعضی از آنها را برای دوستم محمد سوری فرستادم، وقتی ابوسیاف کشته شد، زنش_ ام سیاف_ کارهای او را ادامه داد. جوانی به عنوان سیاف پیام داد که حاضر است عملیاتی را انجام دهد در مقابلش نام و نشانی قاتل مادرش را به او بگویند، ام سیاف تصویر چند نیروی داعشی را برای او فرستاد و او هم مرا شناسایی کرد و اطلاعاتی از آنها گرفته تا مرا پیدا کند. وام سیاف هم هر چه اطلاعاتی از من داشت به او داد...
برگرفته از صفحه 247 و 248 کتاب