اطلاعات بیشتر
این کتاب پنجره‌ای از یک زندگی به سوی شما باز می‌کند تا نظاره‌گر تصویر قابی باشید که برای بسیاری تبدیل به خاطره‌ای دور و غریب شده است.
زهرا صادقی، بانوی جوان در روزگاری که تصویر مطلوب و غالب از خانواده با یک یا دو بچه ترسیم میشود با انتخاب مسیری متفاوت با ده فرزندش تصویر دیگری ساخته است.
در بخشی از کتاب می خوانیم:
بچه ها پارک رفتن را خیلی دوست دارند. کالسکه بزرگ قرمز رنگی می خریم. اسباب خوبی می شود برای گردش های روزانه مان. ابراهیم جلوی کالسکه می نشیند نادیا را وسط می گذارم و علی پشت سر نادیا روی میله ای که پشت کالسکه است، می ایستد. آب نمای پارک اولین انتخابشان است .ابراهیم و علی وسط بازی هم حواسشان به نادیا هست. هر بار می آیند برایش دست تکان می دهند یا بوسش میکنند.
نادیا هم ناز خاصی برای برادرهایش دارد.
خرید هفتگی از شهر کتاب هم رسم ماندگار خانه مان شده است. ابراهیم و علی توی فروشگاه چرخ می زنند و کتاب هایی را که دوست دارند بر می دارند با هم در مورد کتاب هایی که انتخاب کرده اند، صحبت می کنیم و كتاب مناسب را برایشان میخرم روش های قصه گویی همچنان برای بچه ها جذاب است. از بازی های بچه ها، برای قصه گفتن ایده های خوبی می گیرم.از وقتی پسرها عاشق شمشیربازی و پلیس بازی شده اند به نظرم می آید قصه های شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام را برای آنها تعریف کنم یا وقتی برای آنها قصه ی حضرت ابراهیم علیه السلام را تعریف میکنم هر بار تمام وجودشان گوش می شود و حتی پلک نمی زنند. برای خودم هم جذاب میشود قصه های قرآن و اهل بیت الله را دقیق تر بخوانم و با زبان خود بچه ها برایشان تعریف کنم.
برگرفته از صفحه 88 کتاب
