پنجره های تشنه
کد محصول (448423)
کتاب « پنجره های تشنه » به قلم مهدی قزلی
اطلاعات بیشتر
روز نوشت های انتقال ضریح امام حسین علیهم السلام از قم به کربلا
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم :
رسیدیم به روستای نهرمیان . مردم یاحسین گویان می دویدند سمت ضریح ، انگار که بخواهند تریلی را فتح کنند . چند دقیقه ایستادیم و موقعی که تریلی داشت حرکت می کرد ، به مردم می گفتیم لبه حفاظ را ول کنند که یک وقت زمین نخورند . پسر جوانی سماجت می کرد . گفتم : پسر جان ول کن الان زمین می خوری . پسر که فهمید دیر یا زود باید تریلی را رها کند به من گفت : ببین من فرشادم ، من را به اسم دعا کن کربلا ، بعد تریلی را ول کرد . داشتیم دور می شدیم که داد زد : فرشاد ... یادت نره . همان جا نشست به گریه و کف دستش را کوبید زمین . دور می شدیم و فرشاد نشسته بود کنار جاده من هم نشستم پشت تریلی به گریه . حاظر بودم همه چیزم را بدهم جایم را با فرشاد ، عوض کنم .