لهوف
کد محصول (449254)
کتاب "لهوف" سید بن طاووس ترجمه ی حجت الاسلام محمدرضا مجیری
اطلاعات بیشتر
راوی گوید: مردم ضجه و گریه و ناله و فریاد به راه انداختند،و زنان مو پریشان کردند و بر سر خاک پاشیدند.چهر ها خراشیدند و بر گونه ها لطمه زدند و ناله و آه و عزا سر دادند.
مردان نیز گریستند و ریشها را کندند و در هیچ روزی زن و مرد گریان پیش از این دیده نشد.
سپس امام زین العابدین علیه السلام به مردم اشاره کرد که ساکت باشند.آنان نیز ساکت شدند.حضرت برخاست و حمد و ثنای الهی بجای آورد و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را چنان که شایسته بود یاد کرد و بر او درود فرستاد.
سپس فرمود:ای مردم!هر کس مرا می شناسد که می شناسد،ولی هرکس نمی شناسد،خود را به او معرفی می کنم.
من علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام هستم.
من فرزند آنم که او را بی جرم و گناه کنار رود فرات سر بریدند.
من فرزند اویم که احترامش هتک شد،و ثروتش غارت و دارائیش به تاراج رفت و خانواده اش اسیر شدند.
من فرزند کسی هستم که با آزار و شکنجه کشته شد، و این برای افتخار کافی است.
ای مردم!شما را به خدا سوگند می دهم،می دانید شما بودید که به پدرم امه نوشتید و با او نیرنگ کردید.از جانب خود عهد و پیمان و بیعت به او دادید و سپس با او جنگیدید و رهایش کردید!
نفرین بر آنچه برای خود پیش فرستادید و بدا بر نظر شما!
با چه چشمی به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می نگرید،آن هنگام که به شما می گوید:خاندانم را کشتید و احترامم را خدشه دار ساختید،شما از امت من نیستید.
راوی می گوید: صدای گریه از هر سو بلند شد،و برخی به برخی دیگر می گفتند:نابود شده اید و نمی دانید...
برگرفته از صفحه 150 الی 151 کتاب