زیر تیغ
کد محصول (448340)
کتاب « زیر تیغ : خاطراتی از شهید مدافع حرم محسن حججی » به اهتمام علی اکبر مزدآبادی
اطلاعات بیشتر
خدایا ؛ نمی دانم مرا بخشیده ای یا نه . هر بار که به گذشته ام فکر می کنم ، تک تک گناه ها و اشتباهات گذشته ام جلوی ذهنم مرور می شود و هر بار سرافکنده تر از قبل در درگاهت می شوم. خدایا! اعتراف می کنم گذشته خوبی نداشته ام . بنده ی خوبی برایت نبوده ام . خیلی ها مرا به چشم گنهکار می شناسند. خدایا! تو بیش از همه بر من اگاهی . خوب و بدم را می دانی و از گذشته ام با خبری . خدایا ! تو حر را بخشیدی، رسول ترک را خریدی ، مرا هم قبول کن . خدایا! این روسیاه پر گناه را هم به خیل شهدای درگاهت راه بده تا عالمیان به رحمتت یی ببرند.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم :
محسن تعریف می کرد: ـ« توی عملیات محرم داشتیم منطقه ای رو از دست داعش آزاد می کردیم که یه گوسفند بدون صاحب رها شده رو دیدیم . چون به ما غذا نرسیده بود ، فرمانده مون به بچه ها گفت گوسفند رو بگیرین و سرش رو ببرین . بچه ها این کار رو کردن . وقتی گوسفند آماده ی خوردن شد . هر چی به من و یکی دیگه از بچه ها گفتن بیاین بخورین ، لب نزدیم . قبلا از حاج قاسم شنیده بودم که بدون اجازه حق ندارین حتی یه برگ از درختای اینجا جدا کنین . جالب این که پویا ایزدی (شهید) به من گفت : «محسن! بی خیال بابا بیا بشین بخور. ببین من الان دارم می خورم ، بعد میرم شهید میشم .
اگه نخوری ، شهید نمی شیا!» پویا ایزدی خورد و شهید شد، اما من هنوز موندم!»
زیر تیغ / صفحه ی 257-258