تو شهید می شوی
تو شهید می شوی
کد محصول (447223)
کتاب تو شهید میشوی نوشته سید حمید مشتاقی نیا
اطلاعات بیشتر
کتاب تو شهید می شوی خاطرات شفاهی حجت الاسلام سجاد ایزدهی است که توسط انتشارات روایت سیره ی شهدا به رشته یتحریر در آورده که روایتی ساده و صمیمی از حضور نوجوانی بهنام سجاد ایزدهی در جبهه های نبرد است ;نوجوانی که هرکس او را آماده اعزام به جبهه می بیند میگوید :"تو شهید میشوی".کتاب در حوزه دفاع مقدس در نه فصل تنظیم شده ودر انتهای آن عکس هایی از همرزمان سید سجاد قرار داده شده که یکی از آنها متعلق به برادر ایشان است .
در فصل اول کتاب راوی علت نامگذاری خود را به فامیل ایزد هی توضیح میدهد. درباره بابل محل تولد خود وبستگانش سخن میگوید .
فصل دوم درباره ی محله سید جلال سخن میرود جایی که راوی داستان درآن به دنیا آمده وتا زمان جنگ در آن سکنی داشته اند . در این بخش از محله خود و چهارشنبه پیش با عنوان پاتوق منافقین یاد میکند.
فصل سوم به بیان حال و هوای جبهه ها و آزادسازی خرمشهر می پردازد .
فصل چهارم در مورد بسیج محل وهمسن و سال های نوجوانش مپردازد در میان همین شور وحال است که سید سجاد به جبهه ی غرب اعزام مشوند .
فصل پنجم تا انتهای فصل هشتم اتفاقات جنگ رقم میخورد و خاطرات آن بازگو میشود .
فصل نهم خاطرات و وقایع پایان جنگ و پذیرش قطعنامه بازگو میشود .
دربخشی از این کتاب میخوانیم :
وقتی در بابل بودیم در اوایل تیر ماه خبر حمله عراق به جزیره مجنون جنوبی رسید .پیام حضرت امام در رسانه ها پخش شده بود که بر اصلی بودن مسئله جنگ تاکید داشت .امام مسئله جنگ را با مفاهیمی چون عاشورا وکربلا قیاس کرده بودند . این پیام شوری در دل رزمنده ها به پا کرد . ازطرف دیگر ,بعضی رسانه ها داخلی از صلح حرف میزدند و اعتنایی به خط امام نداشتند.احساس کردیم جبهه غریب است و سخن امام بوی تنهایی می دهد .با بعضی بچه ها تصمیم گرفتیم خودمان را به جبهه برسانیم .با اینکه دوم تیر از هفت تپه برگشته بودم ولی مجددا اعزام شدیم.عباس رضایی که در عقب نشینی مجنون هم مجروح شده بودسید احمد را اولین بار بود که میدیدم امتحان کنکورش را داده بودو میبایست آماده ی انتخاب رشته میشد ...
(تو شهید می شوی/صفحه118 )
روز سه شنبه 28/ 4/ 67 توی اتوبوس و موقع اخبار ساعت 14 که رادیو خبر قبول قطعنامه از طرف ایران را اعلام کرد.بچه ها در بهت و حیرت فرو رفتند.البته چند روزی بود که زمزمه آن بین رزمنده ها پیچیده بود ولی خیلی ها پذیرش قطعنامه را جدی نمی گرفتند .پیام امام رحمة الله علیه را که خواندند صدای گریه ها بلند شد عبارت جام زهر ناله رزمنده ها را به هوا برد. این اشک ها و گریه ها هم برای تنهایی و غربت امام رحمة الله علیه بود,هم به خاطر نگرانی از آرمان های جهانی که شعارش را داده بودیم هم بابت نگرانی از هدر رفتن خون شهدا هم ترس از جاماندگی از قافله شهادت . همه توی لاک خودشان فرو رفته و هرکس با خودش زمزمه ای داشت ...
(تو شهید می شوی/صفحه 120 و 121)