من مادر مصطفی
کد محصول (447332)
من , مادر مصطفی به قلم رحیم مختومی
اطلاعات بیشتر
کتاب من , مادر مصطفی خاطراتی از دانشمند شهید کشورمان در حوزه فناوری و صنعت هسته ای دکتر مصطفی احمدی روشن است که از زبان مادر و همسر و اطرافیان ایشان بیان مشود.
این کتاب در نوزده فصل تنظیم شده و به زندگی نامه شهید احمدی روشن در بخش دوم پرداخته شده است .
در بخشی از این کتاب می خوانیم :
مصطفی مهربان بود.درعین حال زبل و حاضر جواب .کم نمی آورد.بعضی وقت ها از بچه های هم سن وسال خودشمقابل بچه های بزرگتر دفاع می کرد.جورکش بچه ها بود. نمی ترسید. به خاطر بچه های کوچکتر , با بچه های بزرگتر از خودش گلاویز می شد. هیچ وقت هم بچه های هم سن و کوچکتر از خودش را اذیت نمی کرد.
کلاس اول را در دبستان مینو خواند; نزدیک محله ی امامزاده عبدالله همدان دیوار به دیوار دبستان خواهرش, با یک نرده فاصله.
مرضیه صبح ها با خودش نان و پنیر می برد مدرسه . زنگ تفریح برای مصطفی لقمه می گرفت , لقمه لقمه از این طرف نرده می داد به او .خیلی مراقبش بود.
مصطفی خیلی اهل نمره نبود.در حدی تلاش می کرد که بگذراند. من هم در دوره ابتدایی خیلی حساسیت نشان نمی دادم.هفده , هجده می گرفت , می آمد .گاها بیست هم می گرفت .من نه می گفتم : چرا هجده گرفتی و نه از بیستش خیلی استقبال می کردم . کلا از اینکه به درس هایش می رسید راضی بودم.
هم به درس هایش می رسید و هم جلسات قرآن مسجد میرفت.آقا رحیم با خودش می برد مسجد, با خودش برمی گرداند.مسجد محله مان , مسجد امامزاده عبدالله بود; با دو خیابان فاصله از منزل.
پدرشوهرم صبح ساعت چهار و نیم , پنج بیدار می شد.خیلی زود می رفت میدان بار ها را از او تحویل می گرفت.وقتی او بیدار می شد , ناخودآگاه ما هم بیدار می شدیم.مصطفی هم همین حالت را داشت.بعد ها به شوخی می گفت:مامان ما اخلاق جالبی نداریم .وقتی بیدار می شیم که هیچ کس بیدار نیست.همین میشه مایه درد سرهم برای من هم برای اطرافیان.
از بچگی به کشتی علاقه داشت. وقتی رفت راهنمایی , باشگاه کشتی هم می رفت.
( کتاب من , مادر مصطفی /صفحه 29و 30 )
برخی عناوین عبارتند از :
طعم زیارت عاشورا
بچه شهرستانی
کنکور غیرت
من مصطفی را مرد می خواستم
این همسر همسنگر من است
تحریم ها سخت می شود و مصطفی سخت تر