میثم
میثم
کد محصول (447610)
کتاب "میثم"به زندگی نامه و خاطرات سردار شهید مرتضی شکوری می پردازد.
اطلاعات بیشتر
در مقدمه آمده است: گفتن از شهیدان از این انسان اسیر دام دنیا و این قلم و این زبان الکن بر نمی آید اما با این همه باید از شهیدی سخن گفت شیر شرزه عرصه جنگاوری, عابد و زاهد شب های رازآوری,شهید مرتضی شکوری گرکانی( میثم); هنوز تندر نهیب او بر رزمندگان دوره های آموزشی , بر در و دیوار پادگانی که امروز دانشگاه امام حسین علیه السلام شده است لرزه می افکند. مربی تند و سختگیری که با صلابتش , به رزم آوران درس ایستادگی و استقامت داد و آنگاه که آنان از خستگی و مشقت فعالیت روزانه خویش آرمیده بودند, مالک وار بر بستر آنان حاضر می شدو آنگونه که نفهمند بر پاهای خسته ی آنان بوسه می زد! او در عین تندی و جسارت , خلقی نرم و خوش طبع داشت.
این کتاب به همت گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی تالیف شده, روایتگر قصه های داستان همسر و فرزندان و خانواده محترم ایشان است
برخی از عناوین عبارتند از:
گرکان
سربازان فراری
فرمانده قلب ها
وحشت در پادگان
عملیات بدر
فراز هایی از وصیت نامه شهید میثم
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
ما با هم بچه محل بودیم اوایل دهی پنجاه تصمیم گرفتیم با هم برویم برای سربازی .برای آموزش به پادگان تربت جام اعزام شدیمشرایط سختی بود اما در آن دوران مرتضی به خاطر قدرت مدیریت و شوخی هایش شده بود رهبر بچه مذهبی های پادگان. همه او را دوست داشتند.چند روزی که از آموزش گذشت که ماه رمضان آغاز شد. مرتضی بدون هیچ ترس و خجالتی رفت سراغ مسئول پادگان.خیلی با ادب سلام کردو گفت:« شما چه بخواهید و نخواهیدخیلی از سربازا می خوان روزه بگیرن , اگه اجازه بدین من مسئولیتش رو قبول می کنم و ببرنامه افطاری و سحری را آمامده می کنم.»
فرمانده پادگان نگاهی به چهره مرتضی کردو گفت : «باشه»بعد از ان با آشپزخانه هماهنگ کردیم و برای افطار و سحر, غذای رگم به بچه اها می دادیم.مرتضی در همان ایام برای سربازها می خواند. در ایام عزاداری و شب های قدر مداحی می کرد.
یک روز مسئول پادگان , مرتضی را صدا کرد. فرمانده گفت: « فردا روز جشن تاجگذاری اعلی حضرت شاهنشاهه. تو باید در این مراسم بخونی و مجلس رو شاد کنی.» مرتضی خیلی جدی گفت:« قربان اشتباه به عرض شما رسوندن. من فقط برای امام حسین علیه السلامو اهلیبت علیهم السلام می خونم.» ...
( میثم / صفحه 22 و 23 )