سبد خرید شما خالی است

علمدار

علمدار

کد محصول (447800)

(7)

کتاب" علمدار" زندگی نامه و خاطرات ذاکر شهید سید مجتبی علمداربه کوشش گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی

زمان باقی مانده
18,000 تومان
16,200 تومان

اطلاعات بیشتر

سید مجتبی علمدار فرزند سید رمضان در سحرگاه بیست و یک رمضان و در یازدهم دی ماه 45 در ولایتمدار ساری و در خانه ای که با عشق به اهبیت علیهم السلام مزین شده بود,دیده به جهان گشود.پدرش کفاش ساده دل و متدینی بود که بیش از همه چیز به رزق حلال اهمیت می داد.سید مجتبی دوران تحصیل را در زادگاهش سپری کرد.سال 1362 به ندای خمینی زمان لبیک گفت و راهی جبهه شد. سال 1366 به فرماندهی گردان سلمان از گردان مسلم لشکر 25 کربلا منصوب شد و این در حالی بود که تا این تاریخ چندین بار به شدت جروح شده بود. بعد از ان نیز به شدت مجروح و شیمیای شد به طوری که قسمتی از طحال و روده هایش را برداشتند. اما این اتفاقات باعث نشد از جمع باصفای رزمندگان جدا شود. او پس از جنگ هیئت بنی فاطمه علیها السلام و رهروان امام خمینی رحمة الله و بیت الزهرا علیها السلام نتیجه تلاش های خستگی ناپذیر او و دوستانش بود. در مراسم نیمه شعبان 1375 همه منتظر نغمه سرایی سید بودند. اما خبری از او نشد. عوارض شیمیایی به سراغش آمده بود. روح بلند سید مجتبی در سی امین سالگرد تولدش پر کشید و به یاران شهیدش پیوست.

این کتاب 77 خاطره از این شهید والامقام است

برخی از عناوین عبارتند از:

فرزند اذان

ذاکر اهلبیت علیهم السلام

کربلای شلمچه

امداد غیبی

روایت فتح

غسل شهادت

دیالیز

نامه به پدر

در بخشی از این کتاب می خوانیم:

در بین بچه ها ی همکار این ماجرا را تعریف کردم. این که هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود. هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: « به فلانی ( از همکاران محل کار ), این مطلب را بگو...»

روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت:« تو درباره سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد.»

گفتم:« اتفاقا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!» از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: « سید پیغام داد و گفت: " مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا علیها السلام حل می شود.

اما مشکل دوم را خودت به وجود آورده ای. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!" رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت:" درسته".

توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود.یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: « من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید که می شناسی بگویه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده شهید در خطره.»

من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطلب را گفتم. نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. می خواست آدرس قبر سید را بپرسد.گفت: « با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم برویم سر مزار سید!» سید به یکی از دوستانش گفته بود: « هر وقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا علیها السلام را ببرید.»

( کتاب علمدار / صفحه 206 )

مشخصات

مشخصات محصول
نویسنده
گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
انتشارات
نشر شهید ابراهیم هادی
موضوع
جنگ عراق علیه ایران/ خاطرات / شهیدان
شابک
978-600-93917-3-8
شماره کتاب شناسی ملی
326653
تعداد صفحات
264 صفحه
سایز
رقعی
نوع جلد
شومیز (معمولی)

دیدگاه ها (0)