داستان بهنام
کد محصول (448256)
کتاب « داستان بهنام » به قلم داوود امیریان
اطلاعات بیشتر
بهنام محمدی نوجوانی چالاک ، باهوش و شجاع متولد مسجد سلیمان و بزرگ شده خرمشهر است که در روزهای آغازین جنگ و محاصره خرمشهر به صف رزمندگان می پیوندد و با متجاوزین بعثی مبارزه می کند. صحنه های مبارزه این نوجوان ایرانی حیرت آور و داستان زندگی اش خواندنی است ...
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
با سیلی سوم ، جشمان بهنام سیاهی رفت. افسر عراقی، عینک دودی اش را برداشت و سیلی چهارم را محکم تر به صورت بهنام زد. موتورسوار که هنوز چفیه به صورت داشت ، پرسید:
«مگر کری؟ جناب ستوان پرسیدند که برای چی به محمره می رفتید؟»
بهنام با خشم و غضب به چشمان موتورسوار نگاه کرد. باریکه ی خون از کنار لبش شره رفت.
«گفتم که ... می رفتم پی ننه ام . من دنبال ننه ام می گردم تو خرمشهر»
موتورسوار ، حرف های بهنام را برای افسر عراقی ترجمه کرد. سرباز زخمی آن طرف ناله می کرد. افسر عراقی به طرق سرباز رفت. پایش را روی محل زخم او گذاشت و فشار داد .سرباز جیغ کشید.....
داستان بهنام / صفحه ی 65