من ادواردو نیستم
کد محصول (448727)
کتاب"من ادواردو نیستم" 72 داستانک از زندگی ثروتمندترین شهید شیعه؛مهدی(ادواردو)آنیلی
اطلاعات بیشتر
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم:
آن روز رفته بود کتابخانه دانشگاه. رفته بود که سری بزند. قبلاً هم رفته بود. بارهای بار. اما این دفعه فرق می کرد. نمی دانست قرار است آنجا سرنوشتش تغییر کند؛ برای همیشه.
داشت ازکنار قفسههای کتابخانه رد می شد و به کتابها نگاه میکرد. جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه، تاریخ، رمان، شعر. جلوتر رفت. چشمش خورد به کتابی که در میان بقیه کتابها فرو رفته بود و به مقداری خاک رویش نشسته بود. بی اختیار دست برد سمتش و از قفسه درش آورد. نگاهش کرد. ترجمه انگلیسی کتاب مسلمانان بود. رویش نوشته بود: "The Holy Quran"
کتاب را باز کرد. چند سطری از آن را خواند. به نظرش جالب آمد. کتاب را ورق زد. چند سطر دیگر را خواند. به نظرش جالب تر آمد.گوشهای از کتابخانه روی صندلی نشست و مشغول خواندن شد. یک ساعت گذشت. دوساعت گذشت. سه ساعت گذشت و... کتاب برایش زیبا بود. نمیتوانست برای یک لحظه هم کنار بگذارش.هر چه بیشتر می خواند، بیشتر لذت میبرد. حس می کرد گمشده اش به او نزدیک شده. کتاب را از کتابخانه دانشگاه امانت گرفت و برد خوابگاه.
شبها توی خوابگاه تا نزدیکی های صبح بیدار میماند و قرآن را مطالعه میکرد. چند ساعتی می خوابید و دوباره بلند میشد و مشغول می شد و به مطالعه قرآن. هرچه می خواند سیر نمی شد. لحظه به لحظه عطشش بیشتر میشد. حسابی رفته بود توی بحرقرآن. روی آیه آیه و کلمه کلمه اش فکر می کرد. نه توراتی که خوانده بود شبیه این کتاب بود، نه اینجا و نه هیچ کتاب دیگری. روزها میگذشت و هفته ها می گذشت و ماه ها می گذشت و واردو قرآن را مطالعه میکرد و ذهنش پر از آیاتی بود که لحظهای رهایش نمی کردند. بالاخره تصمیمش را گرفت. برداشت و رفت یک مرکز اسلامی در آمریکا. گفت: آمدهام که مسلمان شوم. آمدهام که راه حق را پیدا کنم. آمدن که چنگ بزنم به حقیقت. آنجا شهادتین را گفت. مسلمان شد. به مذهب اهل سنت درآمد. اسمش را هم عوض کرد. گذاشت و "هشام عزیز"
برگرفته از صفحه 18 و 19