جای من اینجاست
کد محصول (448766)
کتاب" جای من اینجاست" مستند روایی از زندگی شهید حاج سید حمید تقوی فر
اطلاعات بیشتر
حاج حمید به هیچ یک از داشتههای این دنیا دل نبسته بود، حتی در بند غذا خوردن هم نبود. سال 61 که پدرش شهید شد. گفت: میخواهم روزه های قضای پدرم را بگیرم. دو سال بعد که برادرش به شهادت رسید .گفت: حالا نوبت روزهای داداشه. همین شد که از سال 1362 تا سال 1393،سی و یک سال تمام معمولاً هر روز، روزه می گرفت. باورش کمی سخت است ،اما از همان موقع تا روز شهادتش به جز روزهای حرام همیشه روزه بود. اوایل اگر در سفر بود روزه نمیگرفت ،اما این اواخر حتی در سفرها هم روزه بود و میگفت: کثیرالسفرحساب میشوم. گاهی میهمانان خارجی داشتند و به دلیل مسئولیتش در سپاه آنها را تا هتل همراهی میکرد. ساعت 11 شب که به خانه می رسید، هنوز روزه بود. ترجیح میداد با غذای ساده خانه افطار کند. خیلی هم اهل خورد و خوراک نبود. نان خالی می خورد اما حاضر نبود به هر غذایی لب بزند .خیلی برایش مهم بود غذایی که می خورد از کجا آمده چه کسی داده و چطور تهیه شده است. در اردوها که جیره غذایی داشتند، اغلب جیره خود را به کسی میداد و خودش از آن نمیخورد پروین گاهی به گله می گفت: چرا اینقدر روزه میگیری و ناهار رو با ما نمیخوری؟ حاج حمید میخندید و میگفت: عوضش شام رو باهم میخوریم. دوستانش به هم می گفتند :حاج حمید را برای شام دعوت کنید، چون دائم السیام است. اما اگر کسی هم برای ناهار دعوتش میکردند حرفی نمی زد و می رفت .حتی در گستردن سفره هم کمک میکرد و وقتی تعارفش میکردند میگفت: شما بفرمایید من بعداً میخورم. در اردوها و مانورها کمک میکرد و سفره میانداخت. آنقدر خودمانی که بچهها به شوخی می گفتند: حاجی انگار نذر کمک داره .مهمان نواز بود. بارها با دوستانش سرزده میآمد و میگفت :یا اللهُ یا اللهُ ،مهمون داریم .پروین هم که می دید در خانه کم و کسری دارد و نمیتواند آنطور که باید پذیرایی کند ناراحت میشد که چرا خبر ندادی. چهره حاج حمید در هم میرفت که یکبار شد ما مهمون بیاریم و شما ناراحت نشی. خودت رو اذیت نکن اینها هم خودشون میدونند که مهمون سرزده اند. یه چیزی درست کن دور هم بخوریم. وقتی که مهمان ها می رفتند اول عذرخواهی میکرد. بعد به پروین میگفت: مهمون حبیب خداست. آن قدر میگفت تا پروین را قانع کند و از دلش در بیاورد...
برگرفته از صفحه 211 و 212 کتاب"جای من اینجاست"