اطلاعات بیشتر
کتاب حاضر، از یک سو تصویرگر زندگی آقازاده هایی است که به جای تجارت دنیا و غوطه ور شدن در آن، تن به پر سودترین معامله دادند جان خویش را نثار روح الله کردند و رضوان او را خریدند، و از سوی دیگر نیز خواننده را مهمان خاطرات حیات درخشنده پدرانی خواهد کرد که بر عهد خود وفادار ماندند و چنان که پیمان بسته بودند تا برپایی حکومتی زیر پرچم الله به دست مستضعفان، خادم همان مردم پابرهنه و مستضعف باشند، همان گونه باقی ماندند؛ مسئولانی که گرچه سررشته قدرت را در دست داشتند، اما هیچ گاه خود و خانواده شان را در دفاع از انقلاب و آرمان‌های آن، تافته جدا بافته ندیدند و در امتحان سنگینی چون دفاع مقدس، بار دیگر مهر قبولی، زینت‌بخش کارنامه ی مجاهدت ایشان شد.
در بخشی از متن این کتاب می خوانیم :
رفتن مصطفی به ترکیه، حکما می توانست تلخی غربت امام را کمی شیرین کند و از بلندی روزها و شب‌های تبعید، بکاهد. با رفتن به کنار پدر و ماندن در آن فضای دور از سیاست، فعالیت‌های علمی سیدمصطفی و پدر سرعت گرفت. در تبعید پسر یک شب قدر کشید و هم درس و هم بحث پدر شد. گاه صدای بحث‌های علمی شان آنقدر بالا می گرفت که نگهبان منزل فکر می‌کرد پدر و پسر به دعوا افتاده اند، ولی کمی بعد که میدید با هم نشستن و چای می‌خورند، تعجب می‌کرد. روزهای تبعید در ترکیه تمام شد و به عراق منتقل شدند. در نجف، پدر کلاس درس گذاشت و مصطفی شاگرد او شد. دیگر مجتهدی شده بود و به درس پدر هم اشکال می‌گرفت؛ اشکال به پدری که خودم مبنا بر انداز بود و مبناساز و دور و بر حرفهای دیگران نمی گشت، جراتی بالا می خواست که سید مصطفی داشت.
برگرفته از صفحه 21 کتاب
